از نسبت عذار تو گل ناز میکند
سنبل به بال زلف تو پرواز میکند
از بس که مرغ من ز قضا طبل خورده است
گل را خیال چنگل شهباز میکند
در بوستان چو برگ خزان دیده بیرخت
رنگ شکسته است که پرواز میکند
حسن تو بینیاز بود از نیازمند
هر عضوی از تو بر دگری ناز میکند
در انتهای خوبی و انجام دلبری
حسنت هنوز جلوه آغاز میکند