چشمت که قصد جان من ناتوان کند
گویم مکن به قصد دل، همان کند
مرغ دل آشیانه به زلف تو می کند
چون طوطیی که میل به هندوستان کند
آن کس که مانده بسته سودای زلف تو
سودش همین بود که دلی را زیان کند
از نردبان زلف تو هردم به آفتاب
آسان رسد، ولیک شبی در میان کند
شمعی که پیش روی چو ماه تو بر کنند
از تیغ گردنش بزنم، گر زبان کند
از دست دیر آمدن و زود رفتنت
روزی هزار بار دل من فغان کند
خسرو چو در تو می نرسد، باری ار به لب
دل را بر آب دیده نشاند، روان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد ناشی از عشق میپردازد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود صحبت میکند و بیان میکند که چشمان او به شدت تأثیرگذار و مسبب درد و رنج او هستند. او اشاره میکند که دلش مانند پرندهای در زلف معشوق گرفتار شده است و هر بار که او دور میشود، دلش دچار فراق و غم میشود. همچنین به مشکلات ناشی از دیر آمدن و زود رفتن معشوق اشاره دارد و در پایان به حس ناتوانی خود در برابر زیبایی معشوق و دلشکستگی ناشی از آن میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت بخواهد جان من را بگیرد، میگویم این کار را نکن، زیرا همان یک نگاه میتواند به دل من آسیب بزند.
هوش مصنوعی: دل مرغی که عشق تو را میپرستد، همچون طوطیای است که آرزوی سفر به هندوستان دارد.
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر عشق زلف تو در آرزو مانده، تنها نتیجهاش این است که دل کسی را به درد آورد و از آن زیان ببیند.
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند نردبان است که هر بار آسان به نور و روشنی میرسد، ولی یک شب در دل ظلمت و تاریکی باقی میماند.
هوش مصنوعی: شمعی که در برابر تو همچون ماه میدرخشد، اگر بخواهد از گردن خود به تیغ تو پاسخ دهد، حتماً آن را خواهم برید.
هوش مصنوعی: دل من به دلیل این که دیر میرسی و زود میروی، هزار بار ناله و شکایت میکند.
هوش مصنوعی: اگر خسرو به تو دسترسی نداشته باشد، پس اگر دل خود را بر لب آب بگذارد، آن را جاری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند
وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود
دست شرف از آن به تفاخر نشان کند
آن شهریار عدل کانصاف او همی
[...]
گیرد قدر عنانش و بوسد قضا رکاب
گر پای و دست قصد رکاب و عنان کند
هرگز به سالها نکند ابر نوبهار
آن مکرمت که دست تو در یک زمان کند
خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید
با آدمی مطالبهٔ نان همان کند
بس مور کو به بردن نان ریزهای ز راه
[...]
تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند
تیزی که روزگار بدو امتحان کند
تیزی که مردگان همه از بیم درریند
گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند
تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت
[...]
مطرب، مهل که محنت و غم قصد جان کند
راهی سبک بیار، که رطلم گران کند
گیر و گرفت چیست؟ چو با عشق ساختیم
بر ما گرفته گیر که وصلی زیان کند
گر مهر و ماه را به در او برم شفیع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.