نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را
ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد
سزای آن که در مجلس دهد ره هوشیاران را!
غبار عاشقان چون گردباد از پای ننشیند
گره نتوان زدن در سنگ، خاک بی قراران را
به زخم چنگل شاهین بساز ای کبک بی پروا
به رعنایی بریدی تیغ چندین کوهساران را
چه لازم کلک صائب را گهرریزی سبق دادن؟
چرا ریزش دهد تعلیم کس ابر بهاران را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر
که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را
ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی
[...]
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت
صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را
تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی
[...]
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
[...]
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟
به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
[...]
کتابت کی تواند داد داد بیقراران را
سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمیاری
به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را
نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.