کتابت کی تواند داد داد بیقراران را
سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمیاری
به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را
نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن
جراحت تازه سازد نامة او دلفگاران را
گلستان را به سر تا سایة سرو تو افتادست
بهار تازهرو دادست گویی نوبهاران را
هنوز اندر چمن زان شب که بگشادی گریبانی
گل از بوی تو بر هم مینهد داغ هزاران را
ستم باشد پس از رو دادن اسباب جمعیّت
که گردون دورتر گرداند از هم دوستداران را
مگر از کوی او فیّاض انداز سفر دارد
وداع طرفهای میکرد امشب باز یاران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و آرزوهای عاشقانه میپردازد. شاعر از بیقراری و انتظار برای دیدار محبوب خود سخن میگوید و حسرت و longing را توصیف میکند. او به زیباییهای طبیعت و تأثیر حضور محبوب بر آنها اشاره میکند، بهخصوص تأثیر بوی محبوب بر گلها و چمنها. همچنین، شاعر به مشکلات و دوری میان دوستداران اشاره میکند و در نهایت امید به دیدار مجدد یاران و محبوب را بیان میکند. این شعر، ترکیبی از عشق، انتظار و زیباییهای طبیعی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: کتاب تو چگونه میتواند دلهای بیقرار را آرام کند؟ ابر خشک حسرت، دلهای تشنه باران را به درد میآورد.
هوش مصنوعی: چه شده است که مدتهاست بویی از زلف معشوقان نمیشنوم؟ ای صبای خوشخبر، تو امیدواران را به وصال مینشانی.
هوش مصنوعی: نمک او خاصیتی دارد که پس از مدتی انتظار، اندوه را از دل میزداید و زخمهای تازه را التیام میبخشد. نامهاش برای دلفگاران مانند دارویی است که درد را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: درختان سرو سایهاش را بر گلستان گسترده و بهار جدید زیبایی را به ارمغان آورده است، بگونهای که گویی فصل بهار دوباره شروع شده است.
هوش مصنوعی: در چمن هنوز هم بوی شب گذشته و از عطر تو گلها گلابی مینهد و یادآور دردهای زیادی هستند.
هوش مصنوعی: ستم آن است که وقتی عوامل و شرایط برای اجتماع و نزدیکی دوستان فراهم میشود، آسمان و سرنوشت محبت آنها را از یکدیگر دور کند.
هوش مصنوعی: جز از کوی آن دلیر بخشنده، سفر با وداعی شگفتانگیز امکان ندارد؛ امشب یاران را وداع میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر
که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را
ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی
[...]
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت
صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را
تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی
[...]
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
[...]
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟
به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
[...]
نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را
نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.