روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
این حیرتی که در دل و در دیده من است
بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
می دست خالی از سر بیمغز من گذشت
از کلبه فقیر چه سیلاب میبرد
دیوانگان ز تهمت مستی مسلمند
آن را که عقل هست می ناب میبرد
از روزگار هرکه به گردون برد پناه
از سادگی سفینه به گرداب میبرد
یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر
در رهگذار سیل که را خواب میبرد
زاهد کجا و گوشهٔ رندانه از کجا
این شمع کشته را که به محراب میبرد
در زیر تیغ خواب نمیکردم از غرور
اکنون مرا به سایه گل خواب میبرد
باشد عیار بیجگریها به قدر فلس
ماهی ز موج وحشت قلاب میبرد
صائب چو لاله هرکه جگر را نباخته است
فیض شراب لعل ز خوناب میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
زلفت به تاب جان مرا تاب میبرد
من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق
چندان همی بود که مرا آب میبرد
سودای ابروی تو مغان راز مصطبه
[...]
ما را شب فراق کجا خواب میبرد
صد خواب را ز گریه ما آب میبرد
داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب
زحمت چرا به شربت عناب میبرد
مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست
[...]
عاشق ز رفتن دل بیتاب میبرد
فیضی که خاک از آمدن آب میبرد
در سینههای صاف نگیرد قرار دل
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
در چشم داغ دیده کشد سرمه از نمک
[...]
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.