ما را شب فراق کجا خواب میبرد
صد خواب را ز گریه ما آب میبرد
داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب
زحمت چرا به شربت عناب میبرد
مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست
درد سر خماره می ناب میبرد
سر مینهد به صدق خم ابروی ترا
هر پارسا که سجده به محراب میبرد
پیش رخ از رقیب بپوشان به ذقن
کر باغ میوه دزه به مهتاب میبرد
گر آب دیده سوی نو آرد کمال را
خاشاک پیش گوهر سیراب میبرد
تبریز اگر کند هوس او را ازین مقام
سیلاب اشک راست بر خاب میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جدایی و درد فراق است. شاعر در آن احساسات عمیق خود را بیان میکند و به وضوح نشان میدهد که غم و گریهاش خواب را از او گرفته است. او به عشق و معشوق اشاره میکند و میگوید که تنها لب معشوقش میتواند آرامشبخش او باشد و هیچ چیز دیگری نمیتواند درد او را تسکین دهد. در نهایت، اگرچه فراق سنگین است، اشکهایش به مانند سیلابی است که او را به یاد معشوقش میاندازد و از مقامش دور میسازد. این احساسات عمیق و تصاویر زیبایی که ارائه میدهد، نشاندهندهی آلام جدایی و عشق است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، خواب به چشمان ما نمیآید و اشکهای ما به قدری زیاد است که خواب را از ما میگیرد.
هوش مصنوعی: داروی جان ما از لب اوست، پس چرا پزشک زحمت میکشد و شربت عناب درست میکند؟
هوش مصنوعی: عشاق فقط با بوسه آن لب میتوانند درد و رنج خود را درمان کنند و سرخوشی ناشی از می ناب آنها را به حالت مستی میبرد.
هوش مصنوعی: هر عابدی که به درگاه خداوند سجده میکند، در حقیقت سرش را به صداقت و عشق به زیباییهای تو، یعنی خم ابروی تو، میساید.
هوش مصنوعی: برای اینکه از حسادت دیگران در امان باشی، باید زیباییها و خوشیهایت را پنهان کنی، همانطور که در شبهای روشن ماه، میوههای باغ به آرامی برداشت میشوند.
هوش مصنوعی: اگر اشک و احساسات به سوی کمال بیفتد، همچون خاشاکی که در برابر گوهر میماند، میتواند باران زحمت و تلاش را به دوش بکشد و به ثمر برساند.
هوش مصنوعی: اگر تبریز او را به خود جذب کند و از این موقعیت دور کند، سیلاب اشک او را از خواب میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
زلفت به تاب جان مرا تاب میبرد
من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق
چندان همی بود که مرا آب میبرد
سودای ابروی تو مغان راز مصطبه
[...]
روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
این حیرتی که در دل و در دیده من است
بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
می دست خالی از سر بیمغز من گذشت
[...]
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.