گنجور

 
کمال خجندی

ما را شب فراق کجا خواب می‌برد

صد خواب را ز گریه ما آب می‌برد

داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب

زحمت چرا به شربت عناب می‌برد

مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست

درد سر خماره می ناب می‌برد

سر می‌نهد به صدق خم ابروی ترا

هر پارسا که سجده به محراب می‌برد

پیش رخ از رقیب بپوشان به ذقن

کر باغ میوه دزه به مهتاب می‌برد

گر آب دیده سوی نو آرد کمال را

خاشاک پیش گوهر سیراب می‌برد

تبریز اگر کند هوس او را ازین مقام

سیلاب اشک راست بر خاب می‌برد

 
 
 
سلمان ساوجی

چشمت به خواب چشم مرا خواب می‌برد

زلفت به تاب جان مرا تاب می‌برد

من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق

چندان همی بود که مرا آب می‌برد

سودای ابروی تو مغان راز مصطبه

[...]

صائب تبریزی

روی تو صبر از دل بی‌تاب می‌برد

آیینه اختیار ز سیماب می‌برد

این حیرتی که در دل و در دیده من است

بسیار تشنه‌ام ز لب آب می‌برد

می دست خالی از سر بی‌مغز من گذشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

چشم مرا به شوق رخت خواب می برد

دام از پی گرفتن مهتاب می برد

کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا

صد خواب را ز گریه من آب می برد

دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه