نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را
نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را
به ناز و سر گرانی روی از خوبان نمی تابم
کند دندانه جان سخت من تیغ تغافل را
تراوش می کند راز نهان از مهر خاموشی
که شبنم مانع از جولان نگردد نکهت گل را
گهر ز افتادگی از باغ پای تخت کرد آخر
که می گوید ترقی نیست در طالع تنزل را؟
دل بی تاب از دست نوازش کی به حال آید؟
نسازد پا فشردن بر زمین، ساکن تزلزل را
حصاری چون تحمل از حوادث نیست پیران را
که از سیلاب گردد بردباری پشتبان پل را
ندارد آبهای تیره به ز استادگی صیقل
مده در گفتگو از دست، دامان تأمل را
مکن از کسب دست خویش کوته چون گرانجانان
منه بر کاهلی زنهار بنیاد توکل را
اگر زیر فلک جای اقامت هست و آسایش
زمین بر گاو چون بسته است از روز ازل جل را؟
منم کز ناله خود چاک می سازم گریبان را
وگرنه هست از گل صد گریبان چاک بلبل را
ز خوی تند نتوان روی گردان گشت از خوبان
به زخم خار نتوان داد از کف دامن گل را
نباشد امتدادی دولت سر در هوایان را
کند خط عاقبت کوتاه، دست زلف و کاکل را
بود گلبانگ بهتر از زر گل قدردانان را
چمن پیرا ز سیر باغ مانع نیست بلبل را
نشد چشم مرا خواب پریشان از گرستن کم
بود با چشمه ساران ریشه پیوند سنبل را
ز تمکین سرمه می گردد خروش سیل را صائب
اگر کوه گران از من سبق گیرد تحمل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
[...]
شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را
بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را
چو گیرم کاکلش را تا کشد سوی خودم آن مه
بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را
صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد
[...]
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
ز شوق دوست زان سان چشم حسرت بر قفا دارم
که رو هم گر به راه آرم نمیبینم مقابل را
چمن را غنچه نشکفته بسیار است، میترسم
[...]
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
[...]
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم
چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را
به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.