گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

صباح مستی و شام خمار می‌گذرد

خوشی و ناخوشی روزگار می‌گذرد

اگر ز شش جهت آیینه پیش رو دارم

ز هفت پرده چشمم غبار می‌گذرد

بیا که جوش گل بوسه است روی ترا

مرو که عمر چو باد بهار می‌گذرد

هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر

ز اهل عصر بر این روزگار می‌گذرد

همیشه روی تو یک پیرهن عرق دارد

که آب گوهر بر یک قرار می‌گذرد

به دامن افق آن صبح شوربختم من

که عمر خنده من در خمار می‌گذرد

به غیر خامه دریانژاد من صائب

که از سر گهر شاهوار می‌گذرد؟

 
sunny dark_mode