صباح مستی و شام خمار میگذرد
خوشی و ناخوشی روزگار میگذرد
اگر ز شش جهت آیینه پیش رو دارم
ز هفت پرده چشمم غبار میگذرد
بیا که جوش گل بوسه است روی ترا
مرو که عمر چو باد بهار میگذرد
هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر
ز اهل عصر بر این روزگار میگذرد
همیشه روی تو یک پیرهن عرق دارد
که آب گوهر بر یک قرار میگذرد
به دامن افق آن صبح شوربختم من
که عمر خنده من در خمار میگذرد
به غیر خامه دریانژاد من صائب
که از سر گهر شاهوار میگذرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
بیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد
بیا، که وقت بهار است و موسم شادی
مدار منتظرم، وقت کار میگذرد
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی
[...]
نظر کنید که آن شهسوار میگذرد
قرار جان من بیقرار میگذرد
اگر نه قصد هلاک منش بود در دل
چنین کرشمهکنان بر چه کار میگذرد؟
دریغ صید نزارم از آن به زاری زار
[...]
شبی که در قدم وصل یار میگذرد
به ذوق گریهٔ بیاختیار میگذرد
کسی که محرم درد من است میداند
که دیده بینم و آب در کنار میگذرد
مخواب در دل شبها که موج قافلهایست
[...]
مرا به زخم زبان روزگار میگذرد
مدار آبله من به خار میگذرد
به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است
عزیز اوست که از اعتبار میگذرد
به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه
[...]
در این دو هفته که با گل مدار میگذرد
پیاله گیر که ابر بهار میگذرد
به این خوشم که شب هجر، تیرهروزان را
به یاد صبح بناگوش یار میگذرد
به حیرت از روش چشم میپرست توام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.