گنجور

 
عرفی

شبی که در قدم وصل یار می‌گذرد

به ذوق گریهٔ بی‌اختیار می‌گذرد

کسی که محرم درد من است می‌داند

که دیده بی‌نم و آب در کنار می‌گذرد

مخواب در دل شب‌ها که موج قافله‌ای‌ست

که از کسی که به شب‌های تار می‌گذرد

به هرکه عرضه کنم درد خویش، می‌بینم

که غرقه‌ام من و او در کنار می‌گذرد

صلای فرصت و برهان نیستی بر لب

پیاله در کف و صرف خمار می‌گذرد

شکاریان طلب نقش پای صید کنند

تو مست خوابی و هردم شکار می‌گذرد

دلم به کوی تو با صدهزار نومیدی

به این خوش است که امیدوار می‌گذرد

دم جدایی دشمن رواست آفت جان

چنان نمود که یاری ز یار می‌گذرد

ز شأن مطلب و شوق زبون من پیداست

که فرصتم به همین خارخار می‌گذرد

در آن مقام که عرفی ز دل گذشت و هنوز

گهی که می‌گذرد اشکبار می‌گذرد

 
 
 
عراقی

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد

بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد

بیا، که وقت بهار است و موسم شادی

مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد

ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
حسین خوارزمی

نظر کنید که آن شهسوار می‌گذرد

قرار جان من بی‌قرار می‌گذرد

اگر نه قصد هلاک منش بود در دل

چنین کرشمه‌کنان بر چه کار می‌گذرد؟

دریغ صید نزارم از آن به زاری زار

[...]

صائب تبریزی

مرا به زخم زبان روزگار می‌گذرد

مدار آبله من به خار می‌گذرد

به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است

عزیز اوست که از اعتبار می‌گذرد

به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

در این دو هفته که با گل مدار می‌گذرد

پیاله گیر که ابر بهار می‌گذرد

به این خوشم که شب هجر، تیره‌روزان را

به یاد صبح بناگوش یار می‌گذرد

به حیرت از روش چشم می‌پرست توام

[...]

عارف قزوینی

چه گویمت که چه از دست یار می‌گذرد

به من هرآنچه که از روزگار می‌گذرد

ز یار شکوه کنم یا ز روزگار چه‌ها

ز یار بر من و از روزگار می‌گذرد

چه‌ها گذشت ز زلفت به دل چه می‌دانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه