ز بیم خار خورد در لباس دایم خون
چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد
ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟
که دل تهیه از خویش رفتنی دارد
هزار عقد گهر را به نیم جو نخرد
دلی کز آبله هر گوشه خرمنی دارد
گذشتن از سر مطلب رساتر افتاده است
وگرنه کعبه مقصد رسیدنی دارد
شکوه عشق به زنجیر بسته است مرا
خوش آن که رخصت در خون تپیدنی دارد
صدای شهپر جبریل از صبا شنود
چو غنچه هر که دماغ شکفتنی دارد
به یک قرار دو شب نیست روشنایی ماه
خوش آن چراغ که از خویش روغنی دارد
دل شکسته عشاق می شود پامال
وگرنه کوچه زلفش دویدنی دارد
به فکر خویش نباشند صاحبان نظر
دلش دو نیم بود هرکه سوزنی دارد
ز یاد روی تو صائب درین خراب آباد
همیشه پیش نظر باغ و گلشنی دارد
ز عشق هرکه به دل داغ روشنی دارد
ازین خرابه به فردوس روزنی دارد
اگر به خلد رود روی بر قفا باشد
ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درین بهار به گلزار رفتنی دارد
به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد
کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب
به چشم روشنی باغ رفتنی دارد
ز نوبهار برومند گردد امیدش
[...]
به بزم شیخ و برهمن نشستنی دارد
بساط مردم نادیده دیدنی دارد
غنیمت است که زنجیر سر بسر گوش است
سخن نگفتن مجنون شنیدنی دارد
ستمگران تغافل منش چه می دانند
[...]
نقابدار که آیین رهزنی دارد
جمال یوسفی و فر بهمنی دارد
وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم
خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد
چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست
[...]
فریب کشمکش عقل دیدنی دارد
که میر قافله و ذوق رهزنی دارد
نشان راه ز عقل هزار حیله مپرس
بیا که عشق کمالی ز یک فنی دارد
فرنگ گرچه سخن با ستاره میگوید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.