ز جام عشق تو عقلم خراب می گردد
ز تاب مهر تو جانم کباب می گردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب می گردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
که دیر دعوت من مستجاب می گردد
دلست کاین همه خونم ز دیده می بارد
پرست کافت جان عقاب می گردد
تو خود چه آب و گلی کاب زندگی هر دم
ز شرم چشمه ی نوش تو آب می گردد
چو بر تو می فکنم دیده اشک گلگونم
ز عکس گلشن رویت گلاب می گردد
بجام باده چه حاجت که پیر گوشه نشین
بیاد چشم تو مست و خراب می گردد
عجب نباشد اگر شد سیاه و سودائی
چنین که زلف تو بر آفتاب می گردد
چو بر درت گذرم گوئیم که خواجو باز
بگرد خانه ی ما از چه باب می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به شدت تحت تاثیر عشق و محبت محبوبش است. او میگوید که عقلش در جاذبه عشق او دچار اختلال میشود و جانش در اثر مهر او در آتش میسوزد. دل او همیشه به یاد لبان محبوبش میتپد و در نتیجه به خاطر این عشق به دنبال شراب و ساقی میگردد. او در آرزوی دعا برای خود هلاک میشود ولی به نظر میرسد که دعوتش به تاخیر میافتد. دلش به شدت از اشک میبارد و او خود را در دام عشق و زیبایی محبوب میبیند. شاعر میگوید که زیبایی محبوبش همچون چشمهای است که جان و زندگیاش را پر از شرم و شوق میکند. در نهایت، او به حالت مستی و جنون خود از عشق اشاره میکند و به محبوبش میگوید که جایگاه او را در زندگیاش نمیتواند نادیده بگیرد.
هوش مصنوعی: از نشانههای عشق تو، عقل و فکر من به هم میریزد و از شدت محبت تو، جانم دچار درد و رنج میشود.
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد رنگ لب تو میگردد، ای ساقی، و در پی شراب و مستی است.
هوش مصنوعی: من برای هلاک خود دعا کردم، اما نمیدانم چرا پاسخ دعایم دیر به من میرسد.
هوش مصنوعی: دل من اینقدر پر از احساسات است که اشکهایم مانند بارانی جاری میشوند. آنقدر پر از عشق و دلسوزیام که جانم همچون پرندهای آزاد و بلندپرواز میشود.
هوش مصنوعی: تو چه نوع موجودی هستی که هر لحظه به لطف چشمهی زلال و نوشیدنی تو، زندگی به آب و گل تازهای در میآید و زنده میشود؟
هوش مصنوعی: هرگاه به تو نگاه میکنم، اشکهای من به رنگ سرخ گل در میآید و از زیبایی چهرهات، بویی شبیه عطر گلستان میگیرد.
هوش مصنوعی: برای چه نیازی به شراب است، وقتی که آن پیر گوشهنشین به یاد چشمان تو مست و خراب میشود؟
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر کسی به خاطر زیبایی و جذابیت زلف تو دچار خواب و خیال شود و به حالت غمگینی و دلتنگی بیفتد، چون همانطور که زلف تو درخشان است، نور خورشید هم بر آن میتابد.
هوش مصنوعی: وقتی از در تو میگذرم، میگویم که چرا خواجو از خانه ما میگردد و باز میگردد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد
اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری
ز یک پیاله دو عالم خراب میگردد
ز دیده تو شود خیره، چشم گستاخی
[...]
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
[...]
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
[...]
چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
نهان به زیر سحاب آفتاب میگردد
چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
که شام غرقهٔ دریای آب میگردد
دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.