سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را
نبازم همچو کوه از هر صدایی لنگر خود را
ندزدد آفتاب از ماه نو پهلو، چه خواهد شد
که بر فتراک او بندم شکار لاغر خود را؟
ز بیم دیده بد، چون زره زیر قبا دارم
نهان در پرده بی جوهری ها جوهر خود را
به صد آغوش، گل زان دستگاه حسن عاجز شد
به یک آغوش چون در برکشم سیمین بر خود را؟
ازان لبریز باشد از می لعلی ایاغ من
که دارم سرنگون چون لاله دایم ساغر خود را
ندارد جای بال افشانی من عرصه گردون
چه بگشایم در آغوش قفس بال و پر خود را؟
تو ای پروانه خام، آتشین رویی به دست آور
که من از گرمی پرواز می سوزم پر خود را
ز سربازی نمی ترسم، ز جانبازی نمی لرزم
مکرر دیده ام چون شمع، زیر پا سر خود را
به پای شمع می خواهم که رنگ تازه ای ریزم
نسازم جمع از دلبستگی خاکستر خود را
نگردد پرده چشم بصیرت خواب بیهوشی
که وقت خواب، پهلو می شناسد بستر خود را
ننازد چون به بخت سبز خود قمری درین گلشن؟
که بر فتراک سرو از طوق می بندد سر خود را
ز بس آب طراوت می چکد صائب ز الفاظش
شود خامش گر اندازم به آتش دفتر خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این موضوع میپردازد که نباید خود را به زرق و برقهای بیمحتوا و superficiality واگذار کنیم و باید به ارزشهای واقعی و درونی خود اهمیت دهیم. او از ثبات و استقامت خود در برابر فشارها و مزاحمتها سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که نباید اجازه داد که زیباییهای ظاهری یا قضا و قدر دیگران بر ما تأثیر بگذارد. همچنین، شاعر به عشق و دلبستگی اشاره میکند و میگوید که این احساسات باید اصولی و ماندگار باشند و نباید به چیزهای گذرا و بیدوام تبدیل شوند. او در نهایت به خودآگاهی و درک عمیق از حال و موقعیت خود اشاره دارد و از اهمیت نگاه دقیق به زندگی یاد میکند.
هوش مصنوعی: من از کلام بیمعنا و بیمغز برای خودم چیزی نمیسازم و ارزش واقعیام را از دست نمیدهم، مانند کوه که از هر صدایی متزلزل نمیشود و ریشهاش را محکم نگه میدارد.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب از ماه نو باشد، چه بر سر آن خواهد آمد که من خودم را در دام انداختهام؟
هوش مصنوعی: من از ترس نگاههای بد، مثل زرهای که زیر لباس پنهان است، در پوشش خود، حقیقت و ارزش واقعیام را نهفته دارم.
هوش مصنوعی: با تمام آغوشها و محبتهای فراوان، زیبایی آن چنان بینظیر است که حتی یک آغوش هم نمیتواند آن را درک کند. وقتی که تبسم و چهرهٔ زیبا را در آغوش میگیرم، خود را از دیگران جدا میبینم.
هوش مصنوعی: لبهای من از می و شراب پر شده است و چون لاله، همیشه در حالت سرخوشی و نشئگی هستم و پیوسته جام خود را در دست دارم.
هوش مصنوعی: جای پرواز من در آسمان وجود ندارد، پس چگونه میتوانم در آغوش قفس، بال و پر خود را بگشاید؟
هوش مصنوعی: ای پروانهی بی تجربه، آتشی داغ و سوزان به دست آور تا من هم بتوانم از حرارت پرواز تو، پرم را بسوزانم.
هوش مصنوعی: من از سربازی ترسی ندارم و از فدای جان هم هراسی به دل ندارم. زیرا بارها دیدهام که مانند شمع، در زیر پا، سر خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: میخواهم در کنار شمع رنگ و روشنایی جدیدی بیاورم، اما نمیخواهم از دلبستگیهای خود که به خاکستر تبدیل شدهاند، دست بکشم.
هوش مصنوعی: در زمان بیداری، چشم بصیرت به خواب نمیرود و درک عمیق و آگاهی از حقیقتها را دارد. حتی در حال خواب هم، هشیاری و شناخت به او اجازه میدهد که بستر و محیط خود را بشناسد.
هوش مصنوعی: چرا قمری در این باغ به خوششانسی خود افتخار کند؟ در حالی که سرو، به خاطر زیباییاش، گردن خود را زیر طوق میبرد.
هوش مصنوعی: به خاطر این که کلماتش چنان پر از طراوت و زیبایی هستند، اگر دفتر شعر خود را به آتش بسپارم، دیگر خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را
به دلتنگی چنان چون غنچه تصویر خو کردم
که بر روی نسیم صبح نگشایم در خود را
ز سربازی درین گلشن چنان خوشوقت می گردم
[...]
پی تحصیل آسایش فگندی در بدر خود را
برای صندلی بسیار دادی درد سر خود را
ترا شد نفس توسن، زان عصا دادت بکف پیری
که با این چوب تعلیمی براه آری مگر خود را
نباشد در ره دور و دراز آرزو سودی
[...]
ز بی سرمایگی دادم سرانجامی سر خود را
به دست صد شکست دل سپردم ساغر خود را
چنان سیر چمن شد در گرفتاری فراموشم
که هرگز از قفس نشناختم بال و پر خود را
مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را
کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را
از آن با چشم دل حیران حسن خوبرویانم
که صنعت می نماید خوبی صنعتگر خود را
زبان خبث یاران سر کند چون تیغ بازی را
[...]
ز خورشید قیامت گر کنم بالین سر خود را
نسازد مستی من خشک، دامان تر خود را
اگر آیینهٔ تیغم، برون از زنگ می آمد
به این گردن فرازان، می نمودم جوهر خود را
فروغ من در این ظلمت سرا روشن نمی گردد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.