گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد

هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود

دست دریوزه ما بر در استغنا زد

به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند

چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد

گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر

می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد

آب روشن که صفا در قدمش می غلطید

دید تا روی ترا آینه بر خارا زد

هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت

خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد

صائب از وادی در یوزه دلها مگذر

که پریشان نشد آن کس که در دلها زد