گنجور

 
 
 
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سوزنی سمرقندی

کرم رویست ولیکن چونکت آغا زد

بیکی نکته بناجور برف اندازد

دوزخ آنرا که خرد از سخنش بگدازد

سیفک چنگی باید که رهی بنوازد

زآتش گرم سماعیش سری بفرازد

[...]

جهان ملک خاتون

او کی از روی عنایت به جهان پردازد

یا شبی وصل رخش کار غریبی سازد

در گمانم ز کماندار دو ابروش که او

چون کمانم بکشد باز و چو تیر اندازد

به زکات رخ زیباش و جوانی آخر

[...]

عرفی

دی کسی گفت که سعدی گهراندوز سخن

قطعه‌ای گفته، که اندیشه بدان می‌نازد

گفتم این گوش بدان نغمه سزد گفت آری

اینک از پرده عنان سوی تو می‌اندازد

سخن از عشق حرام است بر آن بیهده‌گو

[...]

صائب تبریزی

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد

هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود

دست دریوزه ما بر در استغنا زد

به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه