ز انجم نور مه در دیده روزن نمیآید
ز چندین چشم، کار یک دل روشن نمیآید
اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بیفرو رفتن نمیآید
دل روشن مرا دارد ز چشم باز مستغنی
که نور خانه آیینه از روزن نمیآید
مشو در راه امن از احتیاط ای راهرو غافل
که موسی بیعصا در وادی ایمن نمیآید
ز بیرحمی همان بر روی من در باغبان بندد
ز دست کوته من گرچه گل چیدن نمیآید
به روی نرم نتوان کامیاب از خلق شد صائب
شرر بیرون ز صلب سنگ بیآهن نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شد کان سرو سیماندام سوی من نمیآید
دلم پژمرده شد بویی از آن گلشن نمیآید
کدامین کس ره من زد که در ره شد عنانگیرش
که آن سرمست جعدانداز مردافگن نمیآید
زمانی نیست جان من گریبانگیر هجرانش
[...]
مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمیآید
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
[...]
به کار سینهصافان دیده روشن نمیآید
که نور خانه آیینه از روزن نمیآید
سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بیفرو رفتن نمیآید
چه حاصل از سلاح آن را که نبود جوهر ذاتی؟
[...]
وفاداری از آن ترک شکار افکن نمیآید
ازو صد شیوه میآید ولی این فن نمیآید
بهاری این چنین و در قفس من بیخبر از گل
به بخت من صبا هم گاهی از گلشن نمیآید
به آن دل آبروی نالهها بردم چه دانستم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.