بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند
که می بندد برین دل بار و محمل تند می راند
جمازه در ره و آویخته دل چون جرس با او
نفیر و ناله دل هم به آواز جرس ماند
سگی دنبال آن محمل، طفیل او دوران من هم
منش لبیک می گویم، چو او سگ را همی خواند
شتربانا، فرود آور زمانی محملش ورنه
ز آب چشم من ترسم شتر در گل فرو ماند
کجا در دل بماند جان، اگر جانان برون آید
کسی کز هم تگی دیدن زمام از دست بستاند
چو من مردم درین وادی، رو، ای سیلاب چشم من
ز مین را گرد بنشانی، شتر جایی که بنشاند
دم سرد مرا، ای باد، لطفی کن، مبر هر سو
هم آن سو بر، مگر گردی ازان رخسار بنشاند
درین ویرانه خواهم داد جان، ار بر سرم ناید
بگو، ای ساربان، باری سر ناقه بگرداند
خروش اشتر او هست از بار گران خسرو
که ریزد کاروان دل، گر او محمل بجنباند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقانه شاعر میپردازد. شاعر از تجربهای دلتنگکننده و دردناک صحبت میکند که در پی محبوب خود، در دلش بار سنگینی حس میکند. او در تصاویری از سمبلهایی مانند محمل (نواده بارکش) و جرس (زنگی که خبر میآورد) از نگرانی و اضطراب خاطر صحبت میکند. سگ وفادار دنبال محمل محبوب است و شاعر خود را همچون او نشان میدهد که در جستجوی محبوبش است. همچنین، اشاره به چشمان اشکبار و ترس او از رنج و ناامیدی وجود دارد. او از باد میخواهد که به او لطف کرده و آسیبی نرساند، و خواهان تغییر وضعیت موجود است. شاعر در نهایت از سرانجام کاروان دلش که متاثر از غم و بار سنگین محبوب است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو که در دلم نشستهای، آیا حال و روز مرا نمیشناسی که با این دل سنگین و تندرو، به سفر میروی؟
هوش مصنوعی: در راه، دل آویخته و نالهاش مانند صدای زنگ به گوش میرسد و حالتی شبیه به آن دارد.
هوش مصنوعی: سگی به دنبال سواری میدوید و من نیز مثل او، در کنار او هستم و هر بار که او صدا میزند، من هم با خوشحالی جواب میدهم.
هوش مصنوعی: ای شتر بان، لطفاً درنگ کن و زمان را کوتاه کن تا بار او را زمین بگذاری، وگرنه از شدت اشک من نگرانم که شتر در گل گیر کند.
هوش مصنوعی: کجا میتواند دل آسوده باشد اگر محبوب از کجا برود؟ کسی که با دیدن او، قدرت کنترل احساسات و دل را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: من در این سرزمین به پایان راه خود رسیدهام. ای اشکهای من، همچون سیلاب، زمین را بشویید و جایی برای شتر فراهم کنید تا استراحت کند.
هوش مصنوعی: ای باد، لطفاً دم سرد مرا بپذیر و به هر سمتی نرو، فقط اگر میتوانی، کمی از لطافت آن چهره را بر من بگستر.
هوش مصنوعی: در این خرابه، جانم را فدای عشق میکنم، اگر نیاید کسی بر بالای سرم تا بگوید. ای کاروانران، فقط کمی سر ناقه را بچرخان.
هوش مصنوعی: صدای نعرهی شتر او به خاطر بار سنگینش است که اگر او بخواهد حرکت کند، کاروانی که دلها در آن است را به تلاطم میاندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا، که باز جانها را شهنشه باز میخواند
بیا، که گله را چوپان بسوی دشت میراند
بهارست و همه ترکان بسوی پیله رو کرده
که وقت آمد که از قشلق بییلا رخت گرداند
مده مر گوسفندان را گیاه و برگ پارینه
[...]
سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند
ولی او نیز بیمارست و میترسم که نتواند
صبا شوریده سودای زلف اوست میترسم
که گستاخی کند ناگه بران در، حلقه جنباند
هوس دارم که درپیچم میانه نامهاش خود را
[...]
زبان اشک رنگینم، سخن از دیده میراند
معمای ضمیر روشنم چون آب میخواند
کجا شبدیز زلف سرکشت را دیده دریابد
اگر چه اشک گلگون را در این ره گرم میراند
جنون اندر سر مجنون نخواهد جنبشی کردن
[...]
زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
[...]
اگر زلف دلاویزش صبا وقتی برافشاند
هزاران سلسله دلرا بیک جنبش بجنباند
اگر افتد بدست آن طره طرار صوفی را
بوقت وجد بر کون و مکان دامن برافشاند
اگر بند نقاب از آن گل رخساره بگشائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.