چو عطّار صبا در چین زلفت مشک میبیزد
چرا پیوسته از سودا به مویی درمیآویزد
دل من این چنین کز عشق سودایش پریشان است
عجب کز فتنهٔ آن زلف بی پرهیز پرهیزد
مرا از ماجرای اشک خویش این نکته شد روش
که هر کاو از نظر افتاد دیگر برنمیخیزد
از آن پیوسته چشم دلفریبش آشنا روی است
که در عین ستمکاری به مردم درمیآویزد
به یاری بست با زلفت خیالی عهد و میترسم
که ناگه چشم شوخت در میانه فتنه انگیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تشبیه زیبایی زلف محبوبش با عطار صبا میپردازد و از حالت پریشان دل خود به خاطر عشق سخن میگوید. او به حیرت و گرفتاری احساسی ناشی از این عشق اشاره میکند و میگوید که چشم دلفریب محبوبش به رغم ستمگری، همچنان جذاب و فریبنده است. شاعر همچنین از ترس خود نسبت به تأثیر زلف محبوب و عشقی که در دل دارد، سخن میگوید و از این میترسد که ناگهان چشم معشوقش او را به فتنه و آشوب بکشد.
هوش مصنوعی: به مانند عطار صبا که در تارهای زلفت عطر مشک پخش میکند، چرا همواره از عشق و شیدایی به یک موی تو در میپیچد؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشقش بسیار ناراحت و آشفته است. جالب اینجاست که با وجود این همه درد و زحمت، همچنان از فریب و جادوی آن موهای بیاحتیاط دوری میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تجربههای من از گریهها و احساساتم به من نشان داد که هر کسی که در زندگی دچار مشکل یا دردسر شد، نمیتواند به سادگی از آن وضعیت خارج شود و دوباره به حالت قبلی خود برگردد. به عبارتی، افراد وقتی با چالشی مواجه میشوند، تأثیر آن چالش بر آنها باقی میماند.
هوش مصنوعی: چشم جذاب او به قدری آشنا و دلفریب است که حتی در حالی که به مردم ظلم میکند، همچنان با آنها ارتباط برقرار میکند.
هوش مصنوعی: با کمک زلفهای تو برای خود خیالی در نظر گرفتهام، اما از این میترسم که ناگهان چشمان زیبا و فریبندهات باعث ایجاد آشوب و آشفتگی شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به وقتی کز دو لشکرگاه بانگ کوس برخیزد
خروش کوس گردان را زخواب خوش برانگیزد
علامت کش به گوش نیزه منجوق اندر آویزد
برآید نیلگون ابری که گل بر زعفران بیزد
یلان را سرخی اندر روی با زردی در آمیزد
[...]
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد
نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
ملکها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد
[...]
جوان سخت می باید که از شهوت بپرهیزد
که پیر سست رغبت را خود آلت بر نمیخیزد
به بالین تو آن عیسی نفس میآید ای میلی
که از شوق قدومش، مرده صدساله برخیزد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.