گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها

سر به صحرا داده چشم خوشت نخجیرها

شوق احرام زمین بوس تو هر شب می کند

سنبلستان خاک را از طره شبگیرها

می کند باد صبا هر روز پیش از آفتاب

مصحف خلق ترا از بوی گل تفسیرها

سد راه جلوه مستانه نتواند شدن

سیل تقدیر ترا خار و خس تدبیرها

نه همین مجنون نظر بندست در دامان دشت

عشق در هر گوشه در زنجیر دارد شیرها

بی نیاز از ناز تعویذم که مردان را بس است

حرز بازوی شجاعت جوهر شمشیرها

گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می کشد

خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها

با تهیدستان مدارا کن به شکر این که هست

گرد دامان ترا در آستین اکسیرها

از سر تعمیرم ای خضر مروت در گذر

برنمی دارد مرا از خاک، این تعمیرها

بر کلاه خود حباب آسا چه می لرزی، که شد

تاج شاهان مهره بازیچه تقدیرها

گر نه زندان است خاک و ما همه زندانییم

چیست هر سو از سواد شهرها زنجیرها؟

موشکافان سر فرو بردند در جیب عدم

پر گره چون رشته تب، رشته تقریرها

من کیم صائب که دست از آستین بیرون کنم؟

در بیابانی که ناخن می گذارد شیرها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سلیم تهرانی

ای ز مژگانت مرا چون خوشه در دل تیرها

بر سرم چون برگ بید از غمزه ات شمشیرها

خفته در راه تو از عجز ای غزال شیرگیر

دست بر بالای یکدیگر نهاده شیرها

گرچه در راه تو عمرم صرف شد چون گردباد

[...]

سیدای نسفی

برده تیغ ابرویت آب از دم شمشیرها

زخم کاری خورده‌ای مژگان شوخت تیرها

پیش خطت عاشقان را کم شده تدبیرها

ای زبون در حلقه زنجیر زلف شیرها

قصاب کاشانی

پیچ و تاب زلف مشکینت شده زنجیرها

بند بر پا مانده در زنجیر زلفت شیرها

دردم افزون شد نمی‌دانم ز عشقت چون کنم

با وجود آن‌که کردم در غمت تدبیرها

چون خلاصی کس تواند یافتن از کوی او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه