خیال خوشنگاهان باز با شوخی سری دارد
به خون من قیامت نرگسستان محضری دارد
من و سودای خوبان، زاهد و اندیشهٔ رضوان
در اینحسرتسرا هرکس سری دارد، سری دارد
روا دارد چرا بر دختر رز ننگ رسوایی
گر از انصاف پرسی محتسب هم دختری دارد
به عبرت آشنا شو از جهان ننگ بیرون آ
مژه نگشودهای این خانهٔ وحشت دری دارد
ندارد گردباد این بیابان ننگ افسردن
به هر بیدست و پایی چیدن دامن پری دارد
در این بحر از غنا سامانی وضع صدف مگذر
کف دست طمع بر هم نهادن گوهری دارد
به توفان خیال پوچ ترسم گم کنی خود را
تو تنها میروی زین دشت و، گردت لشکری دارد
طرب مفت تو گر با تازه روبی کرده ای سودا
درین کشور دکان گلفروشان شکری دارد
کمالت دعوی اخلاق وآنگه منکر رندان
ز حق مگذر سپهر آدمیت محوری دارد
به وهم جاه مغرور تعین زیستن تاکی
نگین گر شهرتی دارد به نام دیگری دارد
فضولی در طلسم زندگی نتوان زحد بردن
قفس آخر به مشق پرفشانی مسطری دارد
ز وضع سایهام عمریست این آواز میآید
که راحت گر هوس باشد ضعیفی بستری دارد
تو خود را از گرفتاران دل فهمیدهای ورنه
سراسر خانهٔ آیینه بیرون دری دارد
نبودم انقدر واماندهء این انجمن بیدل
پرافشان است شوق اما تامل لنگری دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی احساسات و دلتنگیهای عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر دربارهی شوق و حسرت هایش نسبت به معشوق صحبت میکند و به نداشتن آرامش در زندگی اشاره دارد. او از دنیا و ناپایداریهایش میگوید و میخواهد به عبرت از آن برسد. در عین حال، با نقدی بر جامعه و انسانها، به مسائلی چون شهرت، اخلاق و هوسرانیها میپردازد. در نهایت، شاعر به وضعیت دیوانگی و سرگشتگی خود در این دنیای بیثبات اذعان میکند و حس میکند که به تنهایی در این مسیر گم شده است.
هوش مصنوعی: افکار و خیالهای زیبا و دلنشین دوباره به بازی و شوخی پرداختهاند و به خاطر این چشمهای زیبا، من احساس میکنم که در میان گلهای نرگس، یک شور و هیجان خاصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من و آرزوی محبت خوبان، زاهدان و تفکر در بهشت، در این دنیای پر حسرت، هر کس نظری دارد، نظری دارد.
هوش مصنوعی: دلیل ندارد که بر دختران زیبا عیب و ننگی ببندیم، چرا که اگر از مسئولین هم بپرسی، خودشان هم دخترانی دارند که ممکن است در شرایط مشابه قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: به دنیا با نگاهی عبرتآمیز بنگر و از زشتیهای آن دوری کن. تو هنوز در این خانهٔ ترس و ناامیدی به سر میبری و باید دری به سوی روشنی و آرامش پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در این بیابان، طوفان نمیتواند به کسی که بدون کمک و ابزار است آسیب برساند؛ چرا که در اینجا هر کسی میتواند به راحتی و با قدرتی شگفتانگیز عمل کند.
هوش مصنوعی: در این دریا پر از نعمت و ثروت، نباید به سادگی از کنار صدفها بگذری. باید بدانی که اگر دست خود را به سوی آنها دراز کنی، میتوانی گوهری با ارزش پیدا کنی.
هوش مصنوعی: من از طوفان خیال بیمعنی میترسم که تو خود را گم کنی. تو به تنهایی در این دشت میروید و گرداگردت لشکری وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو در این سرزمین با بوی خوش گل و شادی دست و پنجه نرم میکنی، باید بدانی که دکان گلفروشان، شیرینی و طراوت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: تو به برجستگیهای اخلاقی ادعا میکنی، اما در عین حال منکر آن هستی. به حقیقت نرسان، زیرا در دایره انسانیت محور اصلی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تحت تأثیر تصوراتی که از مقام و جاه و شهرت داریم، به چه مدت میتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم؟ حتی اگر نام و عنوانی داشته باشیم، ممکن است به خاطر نام دیگری شناخته شویم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به راحتی از محدودیتهای زندگی خود فراتر رود، زیرا در نهایت هر کسی باید به مهارتها و استعدادهای خود بپردازد و جایی برای شکوفایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: مدتهاست که از حالت خودم صدایی میشنوم که میگوید اگر به آرامش نیاز داشته باشی، جایی برای استراحت وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو درک کرده باشی که دیگران درگیر مسائل و مشکلاتی هستند، به این معنی است که درک عمیقی از روح انسان و احساسات او داری. در غیر این صورت، زندگی مانند خانهای پر از آینه است که در آن خروجی واقعی وجود ندارد و همه چیز سطحی و بیرونی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من هرگز به اندازهی این انجمن احساس بیکسی نکردهام، بیدل، شوقی دارد که آن را پراکنده میکند، اما باید مدتی مکث کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبر دلبری دارم که پیشه دلبری دارد
همیشه دل بر آن دارم که از من دلبری دارد
پی لشکر گرفتم من ز بهر لشکری یاری
کسی گیرد پی لشکر که یاری لشکری دارد
به اصل از آدم است آن بت چرا شد چون پری پنهان
[...]
سمر گشتم نگاری را که دیدار پری دارد
نبوت را همی سازد نه کار سرسری دارد
تماشا میکنم از دور هرکسی دلبری دارد
چه تدبیر ای مسلمانان دل من کافری دارد
به خون من چرا کوشد سر زلفین خونخوارش
مگر زلفش نمیخواهد که چون من چاکری دارد
مرا گفتی گر از سنگی ترا غم نیست گرداند
[...]
سوار چابک من باز عزم لشکری دارد
دل من پار برد، امسال با جان داوری دارد
من اندر خاک میدانش لگدکوب ستم گشتم
هنوز آن شهسوار من سر جولانگری دارد
به هر لشکر که می آید ز من جان می برد، باری
[...]
دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد
سر آسوده مغزم با پریشانی سری دارد
چسان مژگان آسایش به مژگان آشنا سازم؟
به قصد خون من هر موی در کف خنجری دارد
یکی صد می شود تخم کدورت در دل تنگم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.