مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد
چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد
به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین
لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد
دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه
ازان خط است کز پیراهن لب مشک می کارد
به شب هم فرض شد بر عاشقان کوی او روزه
که هر کان روی چون مه دید شب را روز پندارد
نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت
مپوشان روی تا جانم قضای روزه بگذارد
هلالی گشتم از روزه کمند زلف را بفگن
که تا خورشید بربندد، ازان بالا فرود آرد
مرا صوم وصال است از تو و کافر کند خلقم
که ابرویت نمازی در دو محرابم فرود آرد
به روزه مؤمنان رغبت کنند حلوا به شیرینی
به کویت زان رسد خسرو که آنجا شهد می بارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد مفهوم روزه و عشق و ارتباط آن با زیبایی و لذتهای زندگی است. شاعر به تأثیر منفی گرمای روزه بر جهانیان اشاره میکند و روزهای را دینی میداند که بهجای شدت و سختی، میتواند به لذت و شیرینی عشق نزدیک شود. او با طعنه به روزهداران میگوید که حتی اگر از لبان شیرین خود طعم شکر بگیرند، بویی خوش از عشق نمیتوانند پنهان کنند. در نهایت، شاعر به صورت عاشقانه و معشوقانه روزه عشق را مطرح میکند که در آن، دیدن چهره محبوب، شب را به روز مبدل میسازد و او را از زندگی روزمره دنیوی دور میکند.
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرا رسیده و آفتاب هم روزهدار شده است. اما چه فایده دارد روزهای که از شدت گرما، مردم را آزار دهد؟
هوش مصنوعی: روزهای سخت و دشواری که به سادگی میتوانند بر طرف شوند، با استفاده از لحظات شیرین و دلپذیر، به شکوفایی و غنای زندگی منجر میشوند. با آنکه روزگار گاهی تند و خشن است، اما لحظات شاد و شیرین میتوانند به زندگی طعم لذیذ بدهند و مشکلات را از بین ببرند.
هوش مصنوعی: او وقتی که صحبت میکند، بوی خوش مشکی از دهانش به مشام میرسد. دلیل این بو، خطی است که در روزانه خود نقش میبافد و از پیراهنش مشکی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: عاشقان کوی محبوب، شب را به مانند روز میدانند؛ زیرا هر کس که چهره او را مانند ماه ببیند، شب را هم روشن و شاداب تصور میکند.
هوش مصنوعی: ای جانان، چند روز از روزهام در این سفر بینشان گذشته است. چهرهات را از من پنهان نکن، تا جانم به خاطرهاش آرام بگیرد و روزهام به پایان برسد.
هوش مصنوعی: من از روزه و بند زلف معشوق هلالی شدم، که تا خورشید غروب کند، او را به آغوش میکشم و دوباره به زمینش میآورم.
هوش مصنوعی: من به عشق تو روزه گرفتهام و این عشق مرا به کفر میکشاند، زیرا ابروهای تو مثل نمازی است که در دو محراب بر من فرود میآید.
هوش مصنوعی: مؤمنان به روزه خود علاقهمندند، چون در آنجا حلاوت و شیرینی وجود دارد. در این مکان، نعمتها و موهبتهایی مانند عسل جاری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بیحاصل؟
[...]
بتی دارم که یک ساعت مرا بیغم بنگذارد
غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد
نصیحتگو مرا گوید که برکن دل ز عشق او
نمیداند که عشق او رگی با جان من دارد
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
[...]
من رنجور را امید وصلش زنده میدارد
وگر نه درد هجرانت مرا یک لحظه نگذارد
نگردد شام من روشن، نمیرد سوز دل، گرچه
ز آهم میجهد برق و ز چشمم سیل میبارد
مرا چون سرمه زیر پای خود سوده است آن دلبر
[...]
چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد
صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد
عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق
زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد
سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان
[...]
به هر ناجنس چون طوطی دل ما کی سخن دارد
کسی همرنگ ما باید که ما را در سخن آرد
غیورست آن شه خوبان و غیر اینجا نمیگنجد
کسی گیرد عنان او که دست از خویش بگذارد
به غیر از عشق خونخوارت کسی غمخوار ما نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.