گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد

چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد

به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین

لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد

دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه

ازان خط است کز پیراهن لب مشک می کارد

به شب هم فرض شد بر عاشقان کوی او روزه

که هر کان روی چون مه دید شب را روز پندارد

نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت

مپوشان روی تا جانم قضای روزه بگذارد

هلالی گشتم از روزه کمند زلف را بفگن

که تا خورشید بربندد، ازان بالا فرود آرد

مرا صوم وصال است از تو و کافر کند خلقم

که ابرویت نمازی در دو محرابم فرود آرد

به روزه مؤمنان رغبت کنند حلوا به شیرینی

به کویت زان رسد خسرو که آنجا شهد می بارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد

به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد

جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش

کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد

خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
انوری

بتی دارم که یک ساعت مرا بی‌غم بنگذارد

غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد

نصیحت‌گو مرا گوید که برکن دل ز عشق او

نمی‌داند که عشق او رگی با جان من دارد

دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف

[...]

ناصر بخارایی

من رنجور را امید وصلش زنده می‌دارد

وگر نه درد هجرانت مرا یک لحظه نگذارد

نگردد شام من روشن، نمیرد سوز دل، گرچه

ز آهم می‌جهد برق و ز چشمم سیل می‌بارد

مرا چون سرمه زیر پای خود سوده است آن دلبر

[...]

جامی

چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد

صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد

عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق

زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد

سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان

[...]

اهلی شیرازی

به هر ناجنس چون طوطی دل ما کی سخن دارد

کسی همرنگ ما باید که ما را در سخن آرد

غیورست آن شه خوبان و غیر اینجا نمی‌گنجد

کسی گیرد عنان او که دست از خویش بگذارد

به غیر از عشق خونخوارت کسی غمخوار ما نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه