زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد
زکوه غم مترسان سینه دریادل ما را
که این بار گران برکشتی ما بادبان گردد
تماشای رخش بی پرده از چشم که می آید؟
مباد آن روز کاین آیینه بی آیینه دان گردد
یکی صد شد زپند ناصحان سرگرمی عشقم
که بر دیوانه سنگ کودکان رطل گران گردد
مرا صبح امید آن روز از مشرق شود طالع
که آن ابر و کمان را استخوان من نشان گردد
مکن از تیغ خود نومید ما امیدواران را
مروت نیست ماه عید از طفلان نهان گردد
زخار راه افزون می شود سامان پروازش
چو برق آن کس که در راه طلب آتش عنان گردد
گل از سیر چمن آن غنچه بیدار دل چیند
که عریان از لباس رنگ و بو پیش از خزان گردد
به سیل نوبهار از جان نمی خیزد غبار من
خوش آن رهرو که تا گویند راهی شو، روان گردد
جوان را صحبت پیران حصار عافیت باشد
به خاک و خون نشیند تیر چون دور از کمان گردد
قناعت کن که رزق آفتاب از سفره گردون
همان قرصی است گر صد قرن بر گرد جهان گردد
اگر همراه مایی، خیر باد هر دو عالم کن
که بوی پیرهن بار دل این کاروان گردد
ندارد مسند عزت زیان خاکی نهادان را
که صدر از کیمیای خاکساری آستان گردد
بجز زخم زبان رزق از سخن نبود سخنور را
که از گلزار خار و خس نصیب باغبان گردد
چنین کان سنگدل را حال من باور نمی آید
عجب دارم به مردن درد من خاطر نشان گردد
زخط گفتم زمان حسن او آخر شود صائب
ندانستم که خطش فتنه آخر زمان گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و امید است و نشان میدهد که عشق میتواند حتی دلهای مخالف را مهربان کند. شاعر از غمها نمیترسد و به قدرت عشق و امید اشاره میکند که میتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. او به زیبایی عشق و زندگی میپردازد و بر این باور است که زندگی همیشه با چالشها همراه است، اما باید امیدوار بود. همچنین اشاره میکند که آرامش و قناعت در زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است. شاعر خواستههای خودش را با صداقت بیان میکند و نشان میدهد که رغم زخمها و سختیها، عشق و زیبایی زندگی همچنان فروزان است. نهایتاً، او به تاثیری که زمان و تجربه بر زندگی دارد، میپردازد.
هوش مصنوعی: از برکت عشق، دلهای دشمنان نیز مهربان میشوند و مانند شعلههای شمع، با هم یکی و هماهنگ میگردند.
هوش مصنوعی: از درد و غم نترس، دل ما قوی و پایدار است. این بار سنگین، ما را قادر میسازد تا همچون بادبان کشتیامان به پیش برویم.
هوش مصنوعی: دیدن زیبایی او بدون حجاب از چشم کی ممکن است؟ ای کاش آن روزی نیاید که این آینه بدون شفقت و محبت شود.
هوش مصنوعی: یک نفر به نصیحتهای دیگران گوش نمیدهد و تنها مشغول عشق خود است. حتی اگر این عشق دیوانهوار باشد، چون در دل او ارزش دارد، به مانند یک سنگ گرانبها برای کودکان تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که روزی صبح امید از سمت شرق برای من طلوع کند، روزی که نشان استخوانهای من بر آن ابر و کمان پدیدار شود.
هوش مصنوعی: اینگونه نباش که از تیغ خود ناامید شوی، زیرا ما کسانی هستیم که امیدواریم. رفتار نیکو این نیست که در عید، ماه در مخفی شود و خود را از کودکان پنهان کند.
هوش مصنوعی: چون انسان در جستجوی حقیقت و هدف خاصی باشد، نیرنگ و پیچیدگیهای زندگی، او را به سوی موفقیت و کمال هدایت میکند؛ درست مثل شخصی که وقتی در مسیر هدف قرار میگیرد، به مانند برق و سرعتی بینظیر، توان پرواز به سوی آرزوهایش را پیدا میکند.
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی و طراوت چمن، دل بیداری را میچینند که بیپناه و بدون جلوههای ظاهری، قبل از ورود فصل پاییز، تنهایی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در جریان بهاری، دل من از یاد و غبار رها نمیشود. خوشا به حال مسافری که وقتی به او میگویند راهی شو، بیدرنگ روانه میشود.
هوش مصنوعی: صحبت کردن با افراد با تجربه و پیر، میتواند جوانان را از خطرات و مشکلات زندگی محافظت کند. اما زمانی که آنها از تجربههای بزرگان دور شوند، ممکن است با مشکلات جدی و دردسرهای بزرگ مواجه شوند، چون مانند تیرهایی هستند که از کمان رها شدهاند و به سمت هدف میتوانند بروند.
هوش مصنوعی: به اندازهات راضی باش و قناعت کن، زیرا روزیای که در آسمان مقدر شده، همان یک لقمهای است که اگر هم صد سال دور دنیا بچرخی، تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر با تو باشم، امید است که زندگی در هر دو دنیا برایمان خوشایند باشد، زیرا عطر و بوی دلانگیز این سفر به ما میرسد.
هوش مصنوعی: افرادی که از خاک و دنیای مادی نسبت به دیگران برتر هستند، نیازی به تکیهگاه و مقام ندارند، چرا که در humility و تواضع خود به بالاترین مرتبه میرسند.
هوش مصنوعی: تنها زخم زبان، نتیجهی سخن گفتن نیست. سخنران را نمیتوان از غیر گلزار به برکت و شادی رساند، بلکه او از خار و خس نصیب میبرد.
هوش مصنوعی: من باور نمیکنم که این سنگدل ممکن است حال مرا درک کند. برایم عجیب است که در هنگام مرگ، درد من در خاطر او باقی بماند.
هوش مصنوعی: زمانی از زیبایی و خوبی او سخن گفتم و فکر کردم که این زیبایی پایان مییابد. اما نمیدانستم که این زیبایی، خود باعث بروز مشکلات و فتنههای زمان خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد
گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت
نشان بینشانی را نشان او نشان گردد
به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن
[...]
دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد
ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد
مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند
که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد
چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم
[...]
سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد
هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد
زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید
درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد
هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره
[...]
سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد
به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد
چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد
گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد
ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل
[...]
اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد
جهان از خنده برق تجلی گلستان گردد
نگه دارد خدا از چشم بد، حیرانیی دارم
که اشک گرمرو در چشم من خواب گران گردد
چه خواهد بود حال کشتی بی ناخدای ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.