در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود
برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود
در سواد زلف شب، صبح بناگوشی است روز
کز نه ابر سیه گاهی نمایان می شود
روزها نسبت به شب برقی است کز ابر سیاه
می نماید گوشه ابرو و پنهان می شود
روزها خرج است وشبها دخل، نقد عمر را
دخل بیش از خرج در فصل زمستان می شود
چون گل شب بوست در شب فیض صبحت بیشتر
از دم سرد سحر دلها پریشان می شود
روز اگر روشن نماید دیده آفاق را
از جواهر سرمه شب دل فروزان می شود
هر که دارد درزمستان آتشین رخساره ای
پیش چشمش چون خلیل آتش گلستان می شود
موسم سرماست ایام ربیع سالکان
زان که طی راه در شب سهل و آسان می شود
روز عالم را سیه سازد به چشم مجرمان
ظلمت شب پرده روی گناهان می شود
مغز خشکش غوطه در دریای عنبر می زند
از می ریحانی شب هر که مستان می شود
غنچه خسبان را دل شبهاست باغ دلگشا
در لباس این غنچه محجوب خندان می شود
هر سبکروحی که شب را زنده می دارد چو روز
هر چه باشد مدت عمرش، دو چندان می شود
چون سویدا شب لباس کعبه می پوشد زمین
روز چون گردید ازین تشریف عریان می شود
هر که را باشد به کف دامان آتش طلعتی
ظلمت شبها به چشمش آب حیوان می شود
می زند صائب ز جامش جوش آب زندگی
در دل شب دیده هرکس که گریان می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی تضاد میان شب و روز و اثرات آنها بر زندگی و احساسات انسانها میپردازد. در زمستان، درختان بدون برگ میشوند اما این خزان به نوعی به شادی مردم افزوده میشود. شب به عنوان زمانی برای آرامش و تأمل معرفی میشود که در آن زندگی و زیباییهای خاص خود را دارد، در حالی که روزها اغلب با سختی و بار responsibilities همراه است. نویسنده میگوید که شب فرصتی برای درک عمیقتر و لذت از زندگانی است و هر که بتواند از زیباییهای شب بهرهبرداری کند، عمرش طولانیتر و با معناتر خواهد بود. به طور کلی، متن به اهمیت شب و زیباییهای آن در مقایسه با روز و چالشهای آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در زمستان، هرچند درختان بدون برگ میشوند، اما شادی و نشاط مردم بیشتر میگردد.
هوش مصنوعی: در تاریکی و سیاهی شب، نور صبحگاهی بهگونهای مانند گوشههای روز پدیدار میشود که این نور از پس ابرهای سیاه نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: روزها به نور و روشنی معروف هستند، اما در شب، وقتی ابرهای سیاه ظاهر میشوند، بخشی از نور روز مانند گوشه ابرو پنهان میشود و دیگر قابل رؤیت نیست.
هوش مصنوعی: در روزها هزینهها بیشتر میشود و در شبها درآمدها. اما در فصل زمستان، آنچه از عمرمان میگذرانیم بیشتر از آن چیزی است که خرج میکنیم.
هوش مصنوعی: مثل گل شببو، در شب، صبح دلانگیزتری از نفخ سرد صبحگاهی دارد که دلها را آشفته میکند.
هوش مصنوعی: اگر روز به روشنایی خود دنیا را نشان دهد، زیبایی و ارزشهایی که شب با تاریکی و جواهراتش به دل میدهد، بیشتر حس میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل زمستان، چهرهای گرم و آتشین دارد، برای او زندگی شبیه به گلستان خواهد بود، مانند ابراهیم خلیل که در دل آتش، گلستانی ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: فصل زمستان است و بهار سالکان در پی آن است، زیرا عبور از راه در شب، آسان و بیدردسر میشود.
هوش مصنوعی: روزگار، با چشم دیدگان گناهکاران، تاریکی شب را بر روی گناهانشان میافکند و باعث میشود که اعمال زشت آنها در سایه قرار گیرد.
هوش مصنوعی: عقل و فکر من در دنیایی پر از خوشی و لذت غوطهور است و از عطر خوش گل شببو، سرمست و شاداب میشود. هر کسی که به این حالت مستانه دست مییابد، زندگیاش پر از شادی و سروری خواهد بود.
هوش مصنوعی: غنچهای که در خواب است، دل شبها را در خود دارد و باغ دلانگیز در دامن این غنچهی خجالتی و خندان به زندگی میآید.
هوش مصنوعی: هر فردی که شب را با نشاط و شادی میگذرانید و آن را زنده نگه میدارد، عمرش به طرز قابل توجهی افزایش مییابد، چه مدت عمرش کم باشد و چه زیاد.
هوش مصنوعی: در شب، زمین مانند لباس سیاه و زیبا کعبه را به تن میکند، اما با طلوع روز، این زیبایی از بین میرود و زمین عریان و بدون پوشش میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با جمال و زیبایی خاصی در وجودش آتش و روشنی دارد، در تاریکی شبها، چشمانش مانند آب حیات میشود و روشنایی و زندگی را به او میبخشد.
هوش مصنوعی: صائب از جامش زندگی را به همه مینوشاند و در دل شب، هر کسی که اشک میریزد، این احساس را تجربه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف گرد آور که بازم دل پریشان میشود
روی پنهان کن که بازم دیده حیران میشود
عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر
تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان میشود!
تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان
[...]
حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
زود نرخ جان درین بازار ارزان میشود
طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت
جبرئیل از پرتوش آلوده دامان میشود
صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست
[...]
خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس
لایق یاد ار نباشد خرج نسیان میشود
دیده ام تا سرکشیهایی خطت، در حیرتم
[...]
هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق
ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود
از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن
[...]
گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.