گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود

برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود

در سواد زلف شب، صبح بناگوشی است روز

کز نه ابر سیه گاهی نمایان می شود

روزها نسبت به شب برقی است کز ابر سیاه

می نماید گوشه ابرو و پنهان می شود

روزها خرج است وشبها دخل، نقد عمر را

دخل بیش از خرج در فصل زمستان می شود

چون گل شب بوست در شب فیض صبحت بیشتر

از دم سرد سحر دلها پریشان می شود

روز اگر روشن نماید دیده آفاق را

از جواهر سرمه شب دل فروزان می شود

هر که دارد درزمستان آتشین رخساره ای

پیش چشمش چون خلیل آتش گلستان می شود

موسم سرماست ایام ربیع سالکان

زان که طی راه در شب سهل و آسان می شود

روز عالم را سیه سازد به چشم مجرمان

ظلمت شب پرده روی گناهان می شود

مغز خشکش غوطه در دریای عنبر می زند

از می ریحانی شب هر که مستان می شود

غنچه خسبان را دل شبهاست باغ دلگشا

در لباس این غنچه محجوب خندان می شود

هر سبکروحی که شب را زنده می دارد چو روز

هر چه باشد مدت عمرش، دو چندان می شود

چون سویدا شب لباس کعبه می پوشد زمین

روز چون گردید ازین تشریف عریان می شود

هر که را باشد به کف دامان آتش طلعتی

ظلمت شبها به چشمش آب حیوان می شود

می زند صائب ز جامش جوش آب زندگی

در دل شب دیده هرکس که گریان می شود

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

زلف گرد آور که بازم دل پریشان می‌شود

روی پنهان کن که بازم دیده حیران می‌شود

عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر

تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان می‌شود!

تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان

[...]

محتشم کاشانی

حسن را گر ناز او کالای دکان می‌شود

زود نرخ جان درین بازار ارزان می‌شود

طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت

جبرئیل از پرتوش آلوده دامان می‌شود

صبر بی‌حاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست

[...]

کلیم

خاک غربت در مذاقم آب حیوان می‌شود

صبح روشن خاطر از شام غریبان می‌شود

گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس

لایق یاد ار نباشد خرج نسیان می‌شود

دیده ام تا سرکشی‌هایی خطت، در حیرتم

[...]

صائب تبریزی

هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود

خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود

لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق

ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود

از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان می‌شود

گر کنم دور آستین از دیده، طوفان می‌شود

پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن

مژده ده پروانه را کامشب چراغان می‌شود

تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه