تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند
بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود
سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم
بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود
از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد
دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود
عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را
بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود
بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت
از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود
آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را
چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود
نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما
بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حالتهای درونی و تجربیات خود میپردازد. او از بیاختیاری و احساس زنجیری بودن در زندگی صحبت میکند و به چالشهایی که در مسیرش با آنها مواجه بوده، اشاره میکند. در کنار این، به رحمت الهی و عدالت خداوند نیز اشاره میکند که او را از عذاب و سختیها نجات میدهد. فضاهای تاریک و سنگین زندگیش، نمادی از مشکلات و دردهای اوست که به دلایل مختلف در زندگیاش ایجاد شدهاند. در نهایت، شاعر بر گرفتن آوا و آواز زندگیاش تأکید میکند که نشاندهنده آزادی و رهایی او از قید و بندهای گذشته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کنترل و اختیار ناقص من در دست خودم بود، تا زمانی که پاهایم به خاطر خواب سنگین بر زمین افتاده بود.
هوش مصنوعی: رحمت خداوند بر انسانهای ناتوان، حایلی از حفاظت و نگهداری ایجاد میکند. من در گذشته، در برابر ددمنشانی مانند صیاد، خود را در امان میدیدم و از اینکه در دام افتادهام، آسوده بودم.
هوش مصنوعی: در چشمانم خواب سنگین و پر از اشک داشتم، و بستر و بالش من مانند لالهای بود که از روی سنگ نشسته باشد.
هوش مصنوعی: از پاکی و صفای قلبم، دنیا برایم تیره و تار شد. دیو یوسف وقتی در آیینهام نمایان شد، زنگ زده و کثیف بود.
هوش مصنوعی: عدل خداوند عذاب قبر را از من برداشت، زیرا چهار دیوار جهان مادّی بر من تنگ و محدود بود.
هوش مصنوعی: محبت باعث شده بود که دل من خود را بشناسد و از شیرینی این احساس، دائماً در بند آن باشم و احساس تنگی کنم.
هوش مصنوعی: در روزی که آهن در دل سنگ جا داشت، صدای من مثل زنگ، در هر فاصلهای به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: صائب میگوید که مانند طوطی، ما کلامی خشک و بدون احساس نداریم. بلبل ما در باغ عشق و زیبایی در حال سرودن و پرواز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آنشب که در مجلس خروش چنگ بود
مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود
شاهدان در رقص بودند و حریفان در سماع
وانک او بر خفتگان گلبانک می زد چنگ بود
دستگیر خستگان جام می گلرنگ شد
[...]
بی تو بر بال و پر مرغان گلستان تنگ بود
صوت بلبل در حریم باغ بی آهنگ بود
حال آن گلگشت صحرایی که من کردم مپرس
لاله ها را در بن هر سنگ خونین چنگ بود
بی تو بر چشمم نمک می بیخت باد صبحدم
[...]
شب همه شب با صبوری نالهام در جنگ بود
هر نگه را دامن لخت دلی در چنگ بود
برگ برگ گلشنم در خون حسرت میطپید
بانگ بلبل با نوای گل به یک آهنگ بود
گلشن از ظلم صبا بشکفت ای بلبل بنال
[...]
شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود
دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود
در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست
بلبل گستاخ ما پهلونشین رنگ بود
عالمی را دشمن جان کرد با من نامه اش
[...]
بی تو امشب ساغر و پیمانه ام در جنگ بود
می به کام شیشه ام چون در فلاخن سنگ بود
بر چراغ خانه ام هر دم نفس می شد گره
وقت همچون غنچه گل بر چراغم تنگ بود
ساغر عیشم به آب کهربا می شست روی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.