گنجور

 
اهلی شیرازی

پیش اغیار آن پریرخ تا دو سنبل شانه کرد

هردو عالم را پریشان بر دل دیوانه کرد

روی و مویش فتنه اما چشم او مردم کش است

با شهیدان هرچه کرد آن نرگس مستانه کرد

نام من از گوشه گیری گم چو مجنون گشته بود

آهوی آن چشم بازم در جهان افسانه کرد

کعبه جانها دل من از صفای سینه بود

بت پرستی های من این کعبه را بتخانه کرد

گنج اگر یابد کسی معمور گردد خانه اش

گنج عشق او هزاران خانه را ویرانه کرد

پیش ازین اهلی چنین مجنون صفت بیخود نبود

با پری کرد آشنایی وز خرد بیگانه کرد