گنجور

 
جامی

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد

هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید

پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد

آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی

چون شنید احوال ما را ترک آن افسانه کرد

این همه مستی و بیهوشی نه حد باده بود

با حریفان هر چه کرد آن نرگس مستانه کرد

عشق گنج آمد دل بی خان و مان ویرانه ای

آن چنان گنجی کجا منزل درین ویرانه کرد

جان ز شوق عارض و خالش فرود آمد به تن

مرغ را مایل به پستی ذوق آب و دانه کرد

جامیا با دردی درد بلا می باش خوش

چون تو را ساقی عشق این باده در پیمانه کرد

 
 
 
اهلی شیرازی

پیش اغیار آن پریرخ تا دو سنبل شانه کرد

هردو عالم را پریشان بر دل دیوانه کرد

روی و مویش فتنه اما چشم او مردم کش است

با شهیدان هرچه کرد آن نرگس مستانه کرد

نام من از گوشه گیری گم چو مجنون گشته بود

[...]

صائب تبریزی

ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد

این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد

تا قیامت جوهر تیغ زبانها می شود

عشق چون فرهاد و مجنون هر که را افسانه کرد

پیش آن لبها که نی در ناخن شکر شکست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

جامه باف امرد خط رخسار خود را شانه کرد

عشقبازان را اصول شانه اش دیوانه کرد

بیدل دهلوی

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد

قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد

با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم

از نم این برشکال آخر کمانم خانه کرد

دل شکستی دارد اما قابل اظهار نیست

[...]

فروغی بسطامی

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد

چارهٔ دور فلک از گردش پیمانه کرد

سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را

تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد

دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه