گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست

چون جان من خدنگ بلا را نشانه نیست

دیوانه گشت خلق و به صحرا افتاد، ازانک

در شهر بی حکایت تو هیچ خانه نیست

جز با خط تو عشق نبازند عاشقان

در خط دیگران رقم عاشقانه نیست

من در دم پسین، تو بهانه گمان بری

معلوم گرددت نفسی کاین بهانه نیست

صعب آتشیست عشق که گشتند صبر و دل

خاکستر و درون و برون شان زبانه نیست

مشنو حدیث بی خبران در بیان عشق

دانی که احسن القصص اندر فسانه نیست

جان خاک آستانه که پیمان عاشقان

یک ذره غبار بر آن آستانه نیست

ای پندگو، چه در پی جانم نشسته ای

انگار کان پرنده درین آشیانه نیست

کوه گران زناله ما گم شود به رقص

خسرو، به تای نغمه زنان این ترانه نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

ای شاه، جز دل تو خرد را خزانه نیست

جز درگه تو تیر امل را نشانه نیست

هست این ستانه مأمن احرار و کی بود

ایمن کسی که در کنف این ستانه نیست

از تو مرا جفای زمانه جدا فگند

[...]

میبدی

مرد یگانه را سر عشق میانه نیست

عشق میانه در خور مرد یگانه نیست‌

یا عشق یا ملامت یا راه عافیت

جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست‌

گر عاشقی سپر را بر روی آب دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
اهلی شیرازی

ای لعبتی که مثل تو کس در زمانه نیست

خوشتر ز صورت تو درین کارخانه نیست

از زخم تیرتست مرا استخوان سفید

مت کشته توایم و ازین به نشانه نیست

شیرین حکایتی است که هر چند کوهکن

[...]

صائب تبریزی

یک آفریده از ته دل شادمانه نیست

فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

خاری که در دلم نخلد چون زبان مار

در آشیانه من بی آب و دانه نیست

خمیازه نشاط بود خنده اش چو صبح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

آزادگی‌، غبار در و بام خانه نیست

پرواز طایری‌ست که در آشیانه نیست

هرجا سراغ کعبهٔ مقصود داده‌اند

سرها فتاده بر سر هم آستانه نیست

شمع و چراغ مجلس تصویر، حیرت است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه