دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهیْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
منت پذیرم ارچه مرا دلپذیر نیست
دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد
چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست
بار عتاب او نتوانم کشید از آنک
دل را سزای هودج او بارگیر نیست
بیکار ماند شست غم او که بر دلم
از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست
خود پردهام دراندم و خود گویدم که هان
خاقانیا خموش که جای نفیر نیست
اندر جهان چنان که جهان است در جهان
او را به هر صفت که بجوئی نظیر نیست
او را نظیر هست به خوبی در این جهان
خاقان اکبر است که او را نظیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان درد و رنج عشق میپردازد که هیچ درمانی ندارد. این درد نه از جان میگذرد و نه میتوان از معشوق دور شد. او در شب زنجیر محبت معشوق را بر گردن خود احساس میکند و نمیتواند از آن رها شود. شاعر با اشاره به گذر عمر و عدم تحقق وصال معشوق، به ناامیدی خود از عشق اشاره دارد. همچنین، او از بار سنگین عتاب معشوق و زخمهای ناشی از عشق میگوید و حسرت میخورد که عشقش جز درد و رنج چیزی به او نخواهد داد. در نهایت، با ستایش معشوق، او را بینظیر و بهترین در دنیا معرفی میکند و میگوید کسی نیست که بتواند به او رسید.
هوش مصنوعی: عشق دردی است که هیچ درمانی ندارد. این درد از جان فرار نمیکند و هرگز نمیتوان از محبوب نیز دور شد.
هوش مصنوعی: شب به انتها رسیده و دیگر به خاطر زنجیر عشق او حرکت نمیکنم؛ دل من دیگر در بند و اسیر زلفهایش نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: روزی به تو میرسم و دیدار ما را قبول میکنم، هرچند که دلانگیز نیست.
هوش مصنوعی: دل به امید وعدههای او میسپارم؛ زیرا که عمر و زندگی ثابت نیست و دنیای ما همواره در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بار خشم و سرزنش او را تحمل کنم، زیرا دل من ظرفیت و قابلیت تحمل سنگینی بار او را ندارد.
هوش مصنوعی: غم او دیگر تأثیری بر دلم ندارد؛ زیرا به اندازهای زخم و درد دارم که دیگر جایی برای درد جدید باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من خود را از پرده بیرون آوردم و به خود گفتم: ای خاقان، سکوت کن، زیرا اینجا جایی برای فریاد زدن نیست.
هوش مصنوعی: در این دنیا، چیزی به اندازهی او در هیچ جا وجود ندارد و هر صفتی که بخواهی او را با آن توصیف کنی، رقیبی ندارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، او در خیر و خوبی مانند ندارد و همچون پادشاه بزرگ است که هیچکس به پای او نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
[...]
طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست
جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست
خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی
آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست
حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی
[...]
شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم
تو می روی و خون کست پایگیر نیست
بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم
[...]
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
شوقم به وصل دوست نهایت پذیر نیست
ای دوست از وصال تو ما را گزیر نیست
خوبان روزگار بدیدم به چشم خویش
آن بی نظیر در دو جهانش نظیر نیست
گفتی که در ضمیر نمی آوری مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.