گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟

می بایدم گذشت ز تنگ دهان دوست

هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است

از فیض آفتاب ثریا فشان دوست

نتوان به خامه دو زبان حرف دوست گفت

لب بسته ایم یکقلم از داستان دوست

از گیرودار سبحه و زنار فارغ است

دستی که ماند در ته رطل گران دوست

من کیستم که روی نتابم ازین مصاف؟

گردون زره شده است ز زخم سنان دوست

باید به زخم چنگل شهباز تن دهد

چون بهله هر که دست کند در میان دوست

یک موی در میان من و او نمانده است

پیچیده ام چو تاب به موی میان دوست

سنگ نشان ز حالت منزل چه آگه است؟

از دیر و کعبه چند بپرسم نشان دوست؟

عاشق به کعبه حاجت خود را نمی برد

خاک مرا عشق بود آستان دوست

بر هر که دست می زنم از دست رفته است

در حیرتم که از که بپرسم نشان دوست؟

صائب زبان بگز که درین انجمن کلیم

تا دست و لب نسوخت، نشد همزبان دوست

 
 
 
سعدی

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

یا از دهان آن که شنید از دهان دوست

ای یار آشنا علم کاروان کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جلال عضد

بگذار تا بمیرم بر آستان دوست

باشد که یاد من برود بر زبان دوست

بر حال عاشقان نکند هیچ رحمتی

آه از دل ستمگر نامهربان دوست

خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند

[...]

جامی

یا از زبان دوست شنو داستان دوست

یا از زبان آن که شنید از زبان دوست

باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت

هست این لغات مختلف از ترجمان دوست

بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند

[...]

آشفتهٔ شیرازی

فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست

نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست

رحمی خدایرا بمن ای باغبان یار

خاشاک چون برون بری از بوستان دوست

حاشا که گنجد آن بقلم یا که بر زبان

[...]

محیط قمی

دور نمودم تا فلک از آستان دوست

دارم تن و دلی چو دهان و میان دوست

دارم دل شکسته و دانم که جای او است

ورنه به دل علاقه ندارم به جان دوست

تا از خودی تو اثری است، گرچه نام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه