دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
مرد می باید نگه دارد عنان آه را!
غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است
هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را
عشق مستغنی است از تدبیر عقل حیله گر
شیر کی سازد عصای خود دم روباه را؟
چون شود هموار دشمن، احتیاط از کف مده
مکرها در پرده باشد آب زیر کاه را
خودنمایی پرده برمی دارد از بالای جهل
نیست عیبی در نشستن جامه کوتاه را
یوسف از مصر غریبی شکوه کافر نعمتی است
یادداری جامه خود کرده بودی چاه را!
بر تهی آغوشی خود گریه صائب می کنم
چون ببینم هاله در آغوش گیرد ماه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و فریبندگی دنیای عشق و زندگی اشاره دارد. شاعر از دلفریبی ماه سخن میگوید که باید مردی که عاشق است، نگهدارنده دل و احساسات خود باشد. در عین حال، غافلان دنیا را نمیبینند و از نزدیک شدن به مرگ بیخبرند. عشق به خودی خود نیازی به تدبیر و تزویر عقل ندارد، و شاعر به قدرت عشق و تاثیرگذاری آن بر زندگی اشاره میکند. همچنین، اشاره به خطرات و مکرهایی که ممکن است در اطراف وجود داشته باشد، ضرورت احتیاط را یادآور میشود. در نهایت، شاعر از حسرت و غم دوری صحبت میکند و به الهام گرفتن از زیباییها در عشق پرداخته است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن ماه زیبا و دلربا به حرکت در میآید، مرد باید با مهارت احساس خود را کنترل کند و جلوی آه کشیدن را بگیرد.
هوش مصنوعی: افراد ناآگاه مانند کسانی هستند که فقط صدای طبل مرگ را میشنوند و متوجه معنی آن نیستند، اما هر بار که این طبل میزند، برای دلهای آگاه پیامی دارد.
هوش مصنوعی: عشق نیازی به تدبیر و ترفندهای عقل ندارد. مانند سدی که در برابر حیلههای روباه مقاومت میکند و نمیگذارد که ترفندهای او کارگر بیفتد.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن به نظر آرام و بی خطر میآید، هرگز احتیاط را فراموش نکن. زیرا نقشهها و وسوسههای او ممکن است پنهان و خطرناک باشند.
هوش مصنوعی: ظاهر شدن و خود را نشان دادن، پرده از جهل و نادانی برمیدارد. در واقع، نشاندن یک جامه کوتاه در این مورد عیبی ندارد.
هوش مصنوعی: یوسف از سرزمین مصر به خاطر بیکسی و دوریاش گلهمند است. او به یاد روزهای خوش خود همیشه لباسش را به چاه انداخته بود تا یادآوری باشد از آن روزها.
هوش مصنوعی: زمانی که میبینم هالهای دور ماه را احاطه کرده و او را در آغوش خود گرفته، به خاطر تنهاییام، بر دل خالیام اشک میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را
شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را
خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به خلق
چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه را
خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری
[...]
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
[...]
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند باز یابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
[...]
عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن
تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را
عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه
نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را
حد و اندازه ندارد نالهها و آه را
چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.