می کمیت باد پای تند و تیز و سرکش است
ماه نعل تیزرو مانند آب و آتش است
خال رز را گر نه از خون سیاووش است آب
باده مرد افکن جرا گردید، گویی سرکش است
روز و شب بی جام میدارم خمار و درد سر
ای خوشا رندی که او با شاهد و می سرخوش است
من دمادم میخورم خون دل از دست قدح
زانکه او لب بر لب نوشین بتان مهوش است
میشوم فراش کوی می فروشان از مژه
آستان دیر بالین، نطع خاکم مفرش است
همچو ترکش شد ز تیر چشم ساقی سینهام
من چو قربان گشتهام اکنون چه جای ترکش است
همچو ناصر جان شیرین را به تلخی میدهد
هر که مانند قدح صافی دل و دُردیکش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است
در میان سازها، نی تیر روی ترکش است
گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست
خانه زنبور کافر مستحق آتش است
رزق خاموشان شود اکثر معانی لطیف
[...]
با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است
خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است
از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست
در میان دوستان ما همین می بی غش است
آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما
[...]
باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است
در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است
نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست
خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است
غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان
[...]
تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است
در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است
هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود
هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است
هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.