باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
بادی که به صبحدم برآید
بی باده مرا طرب فزاید
دل در بر من بدو شتابد
جان در تن من بدو گراید
گر جان برمش به هدیه زیبد
ور دل دهمش به تحفه شاید
زان باد بود مراگشایش
کز زلف بتم گره گشاید
فارغ شود از زیارت او
وانگه به زیارت من آید
بی بوسه (او) که جان فروزد
بی چهره او که دل رباید
دل در بر من همی نماند
جان در تن من همی نپاید
بادست به دست من که بی دوست
طبعم همه باد را ستاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تأثیر باد سحری و زیبایی صبحگاهان بر روح و دل انسان است. شاعر احساس خوشی و طرب را از وزش باد احساس میکند و غم را از دل غمگینان دور میکند. او به زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر جان و دلش میپردازد و بیان میکند که بیمعشوق، زندگی معنای واقعی ندارد. در نهایت، شاعر از رابطهای عمیق و متقابل با معشوق صحبت میکند و نشان میدهد که در absence of love، دلش آرام نمیگیرد و نیاز به حضوری دارد که به زندگیاش معنا بدهد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی نشاط و شادی میبخشد و اندوه را از دل غمگینها دور میکند.
هوش مصنوعی: بادی که در صبح زود میوزد، بدون نیاز به شراب، شادی و خوشحالی را برای من به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: دل در آغوش او شتابان میزند و جانم در بدنم به او علاقهمند است.
هوش مصنوعی: اگر جانم را به او هدیه دهم، خوب است؛ و اگر دل را به او تحفه کنم، شاید به دردش بخورد.
هوش مصنوعی: آن نسیم است که مرا آزاد میکند، چون از زلف معشوقم گرهای باز کند.
هوش مصنوعی: او از دیدار محبوبش رها میشود و سپس به دیدار من میآید.
هوش مصنوعی: بدون بوسه او، جان میسوزد و بدون چهره او، دل را میرباید.
هوش مصنوعی: دل دیگر در نزد من نمیماند و جان نیز در بدن من دوام نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: با دست خودم که در نبود دوست، تمامی خصلتهای خود را به باد میسپارم و از آنچه در اطرافم است، تنها به ستایش باد میپردازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صدر اجل قوام دولت
در صدر به جز تو کس نیاید
گیتی چو تو پر هنر نبیند
گردون چو تو نامور نزاید
حاشا که زیان مال هرگز
[...]
جاییست نشسته چاکر تو
جایی که درو طرب افزاید
با مطربهای چو ماه تابان
چنگی تر و خوش همی سراید
اسباب نشاط جمله داریم
[...]
توفیق تو گر نه ره نماید
این عقده به عقل کی گشاید
آن کس که به بندگیت آید
با او تو چنین کنی نشاید
ای روی تو خوب و خوی تو خوش
چون تو گهری فلک نزاید
روی تو و خوی تو لطیفست
[...]
خواهی قلمت به حرف ساید
بی دود و چراغ راست ناید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.