گنجور

 
سعدی

نادر از عالم توحید کسی برخیزد

کز سر هر دو جهان در نفسی برخیزد

آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق

کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد

به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت

طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد

سنگ‌وش در ره سیلاب کجا دارد پای

هر که زین راه به بادی چو خسی برخیزد

گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای

سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد

سعدیا دامن اقبال گرفتن کاریست

که نه از پنجهٔ هر بوالهوسی برخیزد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آذر بیگدلی

روز محشر، که ز هر گوشه کسی برخیزد؛

همچو من کشته، ز کوی تو بسی برخیزد

نکند در دل اثر، نغمهٔ مرغان چمن

ناله‌ای کاش ز مرغ قفسی برخیزد

وا نشد از نفس صبح دلم، کی باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه