گنجور

 
سنایی

هر که در خطهٔ مسلمانیست

متلاشی چو نفس حیوانیست

هر که عیسی‌ست او ز مریم زاد

هر که او یوسفست کنعانیست

فرق باشد میان لام و الف

این چه آشوب و حشو و لامانیست

چه گرانی کنی ز کافهٔ کاف

این گرانی ز بهر ارزانیست

تن خود را عمارتی فرمای

کاین عمارت نصیب دهقانیست

تا سنایی ز خاک سر بر زد

در خراسان همه تن آسانیست

فتنهٔ روزگار او شده‌اند

گر عراقی و گر خراسانیست