زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنِّ صَلاحیت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
کاین ره که تو میروی به ترکستان است
چون به مُقام خویش آمد، سفره خواست تا تَناوُلی کند. پسری صاحبِ فراست داشت. گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطان در، طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.
ای هنرها گرفته بر کفِ دست
عیبها بر گرفته زیرِ بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روزِ درماندگی به سیمِ دغل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای تازیِ صحرانشین بیگمان تو به خانهٔ خدا راه نخواهی برد، چه این راهی که تو در پیش گرفتهای به ترکستان میرسد نه به کعبه.
ای که اندک خوبی و فضیلت خویشتن را آشکار کرده و زشتی و نقص بسیارت را در پرده نهفتهای؛
نمیدانم ای فریفتهٔ نادان که در روز بیچارگی که پرده از معایبت فرو افتد با این نقرهٔ ناخالص (تقلبی) در بازار آن جهان چه میتوانی بخری. (یعنی یقین دارم که تهیدست بر میگردی)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.