یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند
وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
صاحبدلی نماند در این فصل نوبهار
الا که عاشق گل و مجروح خار اوست
دانی کدام خاک بر او رشک میبرم
آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست
باور مکن که صورت او عقل من ببرد
عقل من آن ببرد که صورتنگار اوست
گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست
اینم قبول بس که بمیرم بر آستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست
بر جور و بیمرادی و درویشی و هلاک
آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست
سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش
عبد آن کند که رای خداوندگار اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق الهی و ارتباط انسان با خداوند است. شاعر به بیان این نکته میپردازد که یار واقعی کسی است که لطف خداوند شامل حالش باشد و همه چیز به اختیار اوست. عشق واقعی مانند دریایی است که کنارهای ندارد و تنها اهل حقیقت میتوانند به آن دست یابند. او همچنین اشاره میکند که در دورانهای گذشته، عاشقان واقعی به این اندازه نبودهاند و این حالتی که اکنون پیش آمده، خاص این روزگار است.
شاعر از عشق و آرزوهای خود در مقابل زیبایی خداوند سخن میگوید، و میگوید که حتی اگر دیگران تنها به زیبایی ظاهری نظر کنند، او به قدرت و عظمت الهی نگاه میکند. او همچنان تأکید میکند که حتی در سختیها و مشکلات زندگی، اگر صبر و محبتی نباشد، عشق واقعی وجود ندارد. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که انسان باید رضایت خداوند را طلب کند و به جای خودخواهی، به خدمت به او بپردازد.
جناس تام: یار(معشوق)، یار(همراه) / تضاد: بیداد و داد، ردّ و قبول. / معنی: محبوب من کسی است که خداوند یار و نگه دار اوست. او مختار است که با من به دادگری رفتار کند، یا ستمگری پیشه سازد، براند یا بپذیرد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنار: ساحل / اهل حقیقت: اهل معرفت، عارفان.تشبیه: عشق به دریا(اضافه تشبیهی) / جناس تام: کنار(ساحل)، کنار(پهلو و آغوش) / ایهام: پیش ١- نزدِ ٢- به عقیدهٔ، در نظرِ. / معنی :عشق مانند دریایی بی کران است، چنانچه بتوان بر آن ساحلی تصوّر کرد، این ساحل در نظر حقیقت بینان در کنار محبوب است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
عهد: زمان، روزگار / لیلی و مجنون: -> ٧/١٠ / فتنه: آشوب و غوغا. / تناسب: لیلی، مجنون. / معنی: در روزگار لیلی شیفتگانی که بدو عشق ورزند زیاد نبوده اند و چنین آشوبی که در روزگار یار ما بر پا شده، در عهد لیلی وجود نداشته است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنایه: صاحب دل(بینا و آگاه). / معنی: در این دورهٔ آغاز بهار هیچ عارفی یافت نمی شود که شیفته ی گل روی محبوب و آزردهٔ خار دوری او نباشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
رشک: حسد / رهگذار: راه عبور. / معنی: آیامی دانی که به کدام خاک حسادت می ورزم؟ آن خاک نیکبختی که یار بر آن گام می نهد و از روی آن عبور می کند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
صورت نگار: نقاش و صورتگر. در قرآن آیه ٢٤ سورهٔ حشر(٥٩) به مصوّر بودن خداوند اشاره شده است. / کنایه: صورت نگار(نقاش، خداوند). / معنی: باور مکن که چهره ی او دل از من ربوده و عقل مرا زایل کرده باشد، بلکه آن کسی که چنین صورتی را نقش کرد و آفرید، عقل از من ربوده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
منظر: نظر گاه، چهره و رو / نظر: نگاه. / جناس زاید: گر، دیگر / جناس اشتقاق و زاید: منظر، نظر. / معنی: اگر کسانی به چهره زیبای یار نظر می افکنند، نظر و توجه ما به توانایی کسی است که پرورندهٔ اوست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آستان: درگاه و پیشگاه / نسبت کردن: نسبت دادن. / معنی: برای پذیرفته شدنم همین کافی است که بر درگاه یار جان دهم تا مرا جزو خدمتگزاران او منظور نمایند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
درویشی: فقر و تنگدستی. / معنی: کسی که بر ستم و ناکامی و فقر و نابودی در راه عشق شکیبا نباشد، عشق ورزی کار او نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
رضا: رضایت و خشنودی / حظّ: نصیب و بهره/ رای: خواست و تدبیر. / معنی: ای سعدی، خشنودی دوست را آرزو کن نه لذّت جویی خود را، برای آن که بنده کاری را انجام می دهد که تدبیر صاحب اوست. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۳
در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند
وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی
این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
امروز خلق را همه فخر از تبار اوست
وین روزگار خوش، همه از روزگار اوست
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت مطیع اوست، خداوند یار اوست
آن دلبری که خوبی بسیار یار اوست
دردا که در دلم همه پیکار کار اوست
گرد سرای وصل نگشته است یک نفس
پیش در فراق بصد بار بار اوست
در نار هجر روی چو آبی شدم از آنک
[...]
شاهی که عدل و جود همه روزگار اوست
تاریخ نصرت و ظفر از روزگار اوست
قفل غم و کلید طرب روز بزم اوست
اثبات عدل و نفی ستم روز بار اوست
والی به حد شام یکی پهلوان اوست
[...]
خرچنگ کجرواست مه اندر کنار اوست
ور شیر ابخر است غزاله شکار اوست
آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روانها شکار اوست
عمری است تا چو شمع به امید یک سخن
موقوفپرور دهن تنگبار اوست
تا کی به خندهای سردندان کند سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.