لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سعدی

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی

که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی

من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش

تو را چه بود که تا صبح می‌خروشیدی

قضا به ناله مظلوم و لابه محروم

دگر نمی‌شود ای نفس بس که کوشیدی

کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر

که شربت غم هجران تلخ نوشیدی

به مقتضای زمان اقتصار کن سعدی

که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۵۴۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۴۱ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم