گفتم آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
وآن که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بوده است
با تو آمیزشی و پیوندی
به دلت، کز دلت به در نکنم
سختتر زین مخواه سوگندی
یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی
همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی
ریش فرهاد بهترک میبود
گر نه شیرین نمک پراکندی
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
چه کند بندهای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عواطف و احساسات عاشقانه خود اشاره میکند و میگوید که تصمیم گرفته تا دل به هیچ کس نسپارد. او معشوق را مورد ستایش قرار میدهد و از پیوند قدیمیاش با او صحبت میکند. شاعر به خوبی میداند که این عشق عمیق و خاص است و نمیتواند از آن چشم بپوشد. همچنین، از زیباییهای معشوق و تاثیرش بر زندگیاش سخن میگوید و خواستههای خود را به طور شاعرانه بیان میکند. در پایان، به نام نیک سعدی اشاره میکند و بیان میکند که این دوران عاشقی نیز مانند سایر دورانها خواهد گذشت.
هوش مصنوعی: گفتم مدتی دل را مشغول عشق هیچکس نکنم و خود را از وابستگیها آزاد کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو نزدیک شود و در دهان تو را ببیند، هرگز نمیتواند از کسی نصیحتی بگیرد.
هوش مصنوعی: به ویژه ما که از زمانهای دور با تو ارتباط و پیوندی داشتهایم.
هوش مصنوعی: به قلبت، که از آن به هیچ وجه دور نمیشوم، بیشتر از این از من انتظار نداشته باش. قسم میخورم که اینگونه نخواهد بود.
هوش مصنوعی: لحظهای قبل از آنکه حجاب از کنار برود و آرزوهای من به واقعیت بپیوندند، صبر میکنم.
هوش مصنوعی: مادر زمان هنوز نتوانسته فرزندی چون تو بیاورد و سنش تاثیری بر این موضوع ندارد.
هوش مصنوعی: اگر ریش فرهاد زیباتر بود، باز هم شیرین نمک را پاشیده بود.
هوش مصنوعی: ای کاش که من خاکی بودم در راه تو، تا شاید سایهات بر من بیافتد.
هوش مصنوعی: انسانی که از صمیم قلب و با تمام وجودش خدمت خدا را انجام ندهد، چه کاری میتواند انجام دهد؟
هوش مصنوعی: ای سعدی، دورهای که نام نیک در میان بود گذشته و حالا نوبت عاشقی و عشق ورزی است که باید مدتی بر آن تمرکز کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بوالفرج شرم نامدت که بجهد
به چنین حبس و بندم افکندی
تا من اکنون ز غم همی گریم
تو به شادی ز دور می خندی
شد فراموش کز برای تو باز
[...]
او ز بهر کمال بیبندی
وز برای جمال خرسندی
من نگویم: به ابر مانندی
که نکو ناید از خردمندی
او همیبخشد و همیگرید
تو همیبخشی و همیخندی
کز نسیم خوش رضا بندی
شور و آشوب در من افکندی
سر بلندی ده از خداوندی
همتش را به تاج خرسندی
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.