گنجور

 
سعدی

بیا که در غم عشقت مشوشم بی‌تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی‌تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری‌رخسار

چو روز گردد گویی در آتشم بی‌تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فراقت همی چِشَم بی‌تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی‌تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی‌تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۴۸۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آشفتهٔ شیرازی

بیا که چون خم زلفت مشوشم بی تو

تو خوش به بزم رقیبان و ناخوشم بی تو

تو آتشی زده ای بر عذرا از می غیر

چو زلف و خال نکویان در آتشم بی تو

اگر چه زهر مذابست بی تو مینوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه