هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم
گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم
بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
که من حکایت دیدار دوست درننوردم
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
به هرزه باد هوا میدمد بر آهن سردم
به چشمهای تو دانم که تا ز چشم برفتی
به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم
نه روز میبشمردم در انتظار جمالت
که روز هجر تو را خود ز عمر مینشمردم
چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد
به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم
من از کمند تو اول چو وحش میبرمیدم
کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد
گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تعهداتش نسبت به عشق سخن میگوید، با این حال به وضوح نشان میدهد که عشق او را دائما به خود میکشاند. او تلاش میکند که احساساتش را پنهان کند، اما چهرهاش و اشکهایش نشاندهندهی ناراحتیاش هستند. شاعر در برخورد با زیبایی عشق، صبرش را از دست میدهد و از سختیهایی که در این مسیر تجربه کرده، گلایه میکند. او به نصیحتهای دیگران درباره صبوری اهمیت نمیدهد و زمان را در انتظار محبوبش بیمعنا میبیند. عشق برای او چنان عمیق است که زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده و حتی با وجود درد و دل، به محبوبش وفادار مانده است. در نهایت، او با صراحت میگوید که اگرچه در این مسیر رنج میبرد، اما نمیتواند از عشق مادامالعمرش دست بردارد و مرگ را هم در برابر این عشق بیمعنا میداند.
هوش مصنوعی: من هزار بار قسم خوردم که به عشق روی نیاورم، اما هر لحظه یاد چهره تو پیش چشمم میآید.
هوش مصنوعی: نمیخواستم داستان عشق را بازگو کنم و چه نیازی بود که اشکهایم و چهرهی رنگ باختهام این را بگویند.
هوش مصنوعی: در مسیری که به باغ گل رسیدم، نتوانستم صبر کنم و حتی نتوانستم یک گل کامل بچینم. به جای آن، هزار خار را تحمل کردم.
هوش مصنوعی: زندگیام را از من بگیر و زمان بر من غلبه کن، چرا که من نتوانستهام داستان دیدار دوست را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که نصیحت میکند و به صبوری توصیه میکند، انگار فقط در حال هدر دادن وقت است و تأثیری در من ندارد.
هوش مصنوعی: چشمان تو را میشناسم، میدانم که زمانی که از جلویم ناپدید شوی، دیگر به هیچ چیز جز عشق و احترام به تو نگاه نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من نه روزها را به خاطر زیبایی تو میشمردم، بلکه خود مدت زمان دوریات را از عمرم حساب میکردم.
هوش مصنوعی: دشمنانم هیچگاه به من آسیب نزدند، بلکه خود تو بودی که به من درد و رنج وارد کردی. در این حال، من هیچ شکایتی به دوستان نکردم.
هوش مصنوعی: ابتدا از دست تو فرار میکردم مثل حیوانی که به دام افتاده، اما اکنون که به تو عادت کردهام، حتی با وجود خطر نیز برنمیگردم.
هوش مصنوعی: کسی که میگوید سعدی عاشق تو نیست، اگر از دنیا بروم، آیا واقعاً مردهام یا نه؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بدار دست ز ریشم که بادهای خوردم
ز بیخودی سر و ریش و سبال گم کردم
ز پیشگاه و ز درگاه نیستم آگاه
به پیشگاه خرابات روی آوردم
خرد که گرد برآورد از تک دریا
[...]
شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم
کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم
به اختیار گدا دل به پادشاه دهد
به دستِ خود چه بلا با سر خود آوردم
غم نمی خورد آن کس که در محبّتِ او
[...]
بحل کن آن همه خونها که در غمت خوردم
که عمری از دل و جان شکر این کرم کردم
حدیث وصل نگویم که گفته شد روزی
ز بخت بد چه لگدها که بر جگر خوردم
بمردم و ندهم درد خود برون، زیراک
[...]
ز درد درد تو بسیار خون دل خوردم
خمیر عیش ولی شد سرشته زان دردم
جواب داد که رخت از جهان برون بردم
یهود و عاصی و مردود و روسیه مردم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.