به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
تو را که این همه بلبل نوای عشق زنند
چه التفات بود بر ادای منکر زاغ
دلیل روی تو هم روی توست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و longing شاعر به معشوقهاش است. شاعر میگوید هیچ شبی نبوده که دل او برای زیبایی معشوقش نخواند و احساساتش را ابراز نکند. حتی اگر معشوق او را فراموش کند، او همچنان به عشقش ادامه میدهد و به امید رستگاری در عشق، دست از تلاش برنمیدارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگرچه بلبلان در عشق میخوانند، معشوق توجهی به او ندارد و او خود را مانند چراغی میبیند که فقط در نور معشوقش میتواند بدرخشد. در نهایت، او بر این باور است که زیبایی معشوق تنها در نگاه او قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: در طول زندگیام هیچ شبی نبوده که دلم برای تو نخواند و در این عشق، جای بلبل در باغ تو را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو زمانی برای من داری یا نداری، من از هر کسی که در دنیا میداند، تنها به خاطر تو آرامش دارم.
هوش مصنوعی: از درد عشق تو نمیتوان به رهایی و نجات امیدوار بود، زیرا بندگان نمیتوانند از داغ و رنج عشق فرار کنند.
هوش مصنوعی: به تو که این همه بلبل به عشق تو آواز میخوانند، چه نیازی به توجه به منکر زاغ داری؟
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جذبه تو توجه میکنم، به خاطر خود توست. مانند این است که نمیتوان چراغ را بدون روشناییاش دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خزان ببرد بهاء همه بهار ز باغ
ز برگ زرد بدینار زرد ماند راغ
چراغ شمس فلک زیر دود گشت نهان
شد از ترنج همه باغ پر ز شمع و چراغ
شمال سرد پدید آمد و پدید آورد
[...]
بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
ز مهر بر دل پر خون لاله بنگر داغ
دماغ عقل معطر کن از شمامه ی می
بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
گهی که زاغ شب از آشیان کند پرواز
[...]
کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ
خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
نواخت ریختها در چمن مغنی آب
ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ
شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار
[...]
سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ
به جلوهٔ گلِ سوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
[...]
ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ
که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ
دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا
که پیش بلبل عاشق قفس نماید باغ
به جرعه یی بزن آبی بر آتشم که رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.