گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
بلبلان را در سماع آوردهاند
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس بردهاند
جرعهای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می کردهاند
ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خوردهاند
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسردهاند
خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گستردهاند
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مردهاند
تا جهان بودست جَمّاشان گل
از سلحداران خار آزردهاند
عاشقان را کشته میبینند خلق
بشنو از سعدی که جان پروردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای شاداب و سرزندهی زندگی در لبنان میپردازد. او به بلبلها و ساقیان اشاره میکند که در حال شادی و مستی هستند، اما به مشکلاتی که از مصرف الکل و بیخبری ناشی میشود، اشاره میکند. شاعر از این که تنها با یک جرعه مست شدهاند و دیگران چندین بار نوشیدهاند، متعجب و نگران است. او به تضاد بین ظاهری شاداب و درونی سوخته و افسرده اشاره دارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی پیش دوست بهتر از مرگ است، زیرا بسیاری از مردم در این دنیا دل مرده و بیاحساس شدهاند. پایان شعر دعوت به گوش دادن به سعدی و درک عمیقتری از زندگی و عشق است.
گلبنان: درختها و بوتههای گل سرخ / پیرایه: زیور و زینت / سماع: نغمه و آواز / استعارهٔ مکنیّه (تشخیص): گلبنان و بلبلان (به قرینهٔ پیرایه بر خود کردن و در سماع آوردن بلبلان) / معنی: درختانِ گل خود را به گلها آراستهاند و از این روی، بلبلان را به نغمهسرایی واداشتهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
لاابالی: -> ۱۶۹٫۹ / طواف: دور زدن و گرد گشتن، در اینجا منظور دور زدن ساقی برای پر کردن جام بادهنوشان است. در مجالس بادهگساری بادهنوشان دور هم به صورت حلقه مینشستند و به نوبت پیالههای آنان پر میشد. در این گونه مجالس ساقی به دستور کسی که بر جمع ارجحیت معنوی داشت (پدر، پیر) در پیالهها مِی میریخت. در حقیقت دور شراب را بزرگ مجلس اداره میکرد و دور شراب را میشمردند. به رئیس مجلس سرده میگفتند که سرحلقه میخوارگان بود و خود اولین پیاله شراب را سر میکشید: اول پدر پیر کشد جام گران را. (فرهنگ اشارات ذیل شراب) / هوش بردن: (بیخود و بیهوش کردن) / معنی: ساقیان زیباروی مست بیپروا به هنگام به دور در آوردن جام هوش از سر میگساران محفل ربودهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بیهوشانه: داروی بیهوش کننده «با درآمیختن افیون در می، بیهوشانه میساختند که معجونی بسیار مست کننده و مخدّر بود. بیهوشانه یکی از ابزارهای عیاران بود و آن را به دشمنان خود میخوراندند» (از فرهنگ اشارات) / کنایه: کار از دست رفتن (بیسامان شدن کار، اختیار از دست رفتن) / معنی: معلوم نیست که کدام داروی بیهوشی را در شراب ریختهاند که ما جرعهای از آن نوشیدیم و عقل و هوش از کف دادیم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
شربت: مقدار نوشیدنیای که در یک نوبت نوشیده شود، جرعه / قدح: جام و پیالهٔ شراب / معنی: ما با یک جرعه از این شراب این گونه از خود بیخود شدیم، پس دیگران چندین کاسه از آن شراب را چگونه نوشیدهاند؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
استعارهٔ مصرحه: آتش (عشق سوزندهٔ سرکش) / کنایه: پختگان و خامطبعان (کاملان و نادانان) -> ۱۵٫۱۰ . افسرده (سرد و یخزده، دلمرده) / معنی: آتش در آدمیان مجرب افتاد و آنان را سوزاند، اما آنان که سرشتی خام و بیتجربه دارند، هنوز هم یخزده و افسرده و دلمردهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
فرّاشان: جمع فرّاش، کسانی که فرش و بساط را میگسترند، خدمتگزاران / دیبا: پارچه ابریشمی و حریر منقّش / کنایه: خیمه بیرون بردن (به صحرا و گشت و گذار رفتن) / تشبیه: باد به فراشان (اضافهٔ تشبیهی) / استعارهٔ مصرّحه: فرش دیبا (گل و گیاهان) / مجاز: چمن (باغ) / جناس لاحق: بر، در / معنی: سراپردهٔ خویش را به صحرا ببر، زیرا بادها مثل فراشان در صحن چمن فرش ابریشمین گستردهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
پارادوکس: زندگانی مردن است / جناس اشتقاق: زندگانی و زندگان، مردن و مرده در «دلمرده» / معنی: زندگانی عاشق چیزی جز جان فشاندن در نزد دوست نیست؛ زیرا این جماعتی که خود را زنده میدانند، دلمردگانی افسرده بیش نیستند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
جمّاشان: دلربایان و افسونکاران، مستان / سلحداران: سلاحداران، کسانی که سلاح جنگ به همراه دارند. / تشبیه: گل به جماشان و خار به سلحداران (اضافهٔ تشبیهی) / تضاد: گل، خار / معنی: تا دنیا بوده است، گلها که مثل دلربایانی شوخ و لطیفاند، از دست خارها که به سلاحداران میمانند، آزرده بودهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
جان پروردن: جان را تازه کردن، روح را شاداب نمودن، روح و روان پرورش دادن. / تلميح: سخن سعدی یادآور آيهٔ شريفهٔ «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربّهم يرزقون» (آل عمران (۳)، ۱۶۹). / معنی: مردم عاشقان را کشته تصور میکنند؛ اما از سعدی بشنو که عاشقان با هلاک شدن در راه دوست جان خویش را پروردهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مار و کژدم در تو زیر پردهاند
خفتهاند و خویشتن گم کردهاند
راویان این را به ظاهر بردهاند
هم بر آن صورت قناعت کردهاند
کبر مقتاً را فرامش کرده اند
تا چه باطل در خیال آورده اند
کاروانها را درین ره برده اند
رختشان بگرفته خونشان خورده اند
یک نه تنها مابقی در پرده اند
در مقام خود عیان صد مَرده اند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.