گنجور

 
سعدی

میان دو بدخواه کوتاه دست

نه فرزانگی باشد ایمن نشست

که گر هر دو باهم سگالند راز

شود دست کوتاه ایشان دراز

یکی را به نیرنگ مشغول دار

دگر را برآور ز هستی دمار

اگر دشمنی پیش گیرد ستیز

به شمشیر تدبیر خونش بریز

برو دوستی گیر با دشمنش

که زندان شود پیرهن بر تنش

چو در لشکر دشمن افتد خلاف

تو بگذار شمشیر خود در غلاف

چو گرگان پسندند بر هم گزند

بر آساید اندر میان گوسفند

چو دشمن به دشمن بود مشتغل

تو با دوست بنشین به آرام دل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode