بیامدی صنما بر دو پای بنشستی
دلم ز دست برون کردی و بِدَر جستی
نه مست بودی و پنداشتم که چون مستان
همی به حیله شناسی بلندی از پستی
سه روز شد پس از آن تا ز درد فرقت تو
نه هوشیاری دانم که چیست نه مستی
درست گشت که جان منی بدان معنی
که تا زمن بگسستی به من نه پیوستی
به جان جانان گر تو به دست خویش دلم
چنانکه بردی امروز باز نفرستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دیدن محبوبش صحبت میکند که بر دو پایش نشسته و دل او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. او احساساتی از قبیل درد جدایی و گیجی ناشی از عشق را توصیف میکند. به رغم اینکه محبوب به نظر مست نمیرسد، شاعر او را به خاطر جذابیتش به مستان تشبیه میکند. پس از سه روز از دیدار، شاعر در حالتی بین هوشیاری و مستی گرفتار شده و نمیداند چگونه باید با دوری از محبوبش کنار بیاید. او به محبوبش میگوید که اگر او دوباره دلش را در دست بگیرد، دیگر او را ترک نکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی به نزد من آمدی و بر دو پای خود نشستی، دلم را از دستم گرفتی و آن را به سرعت از من دور کردی.
هوش مصنوعی: تو مست نبودۓ، ولی من به اشتباه فکر میکردم که مانند مستها، با ترفندهایی سعی در نشان دادن برتری خود از پستیها داری.
هوش مصنوعی: سه روز گذشته و من از درد دوری تو نه حالتی دارم که بدانم هوشیار هستم یا مست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو برای من بسیار ارزشمند و عزیز هستی. اما اگر روزی از من جدا شوی و به من نپیوستی، این ارزش و محبت همچنان پابرجا نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر تو به جان محبوبم، دلم را به دست خودت بگیری و مانند امروز آن را ببری، دوباره آن را باز نخواهی گرداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی
به یاد مصطبه برخاستی معربدوار
بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی
مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر
[...]
رهید جان دوم از خودی و از هستی
شدهست صید شهنشاه خویش در مستی
زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه
زهی بلند که جان گشت در چنین پستی
درست گشت مرا آنچ من ندانستم
[...]
به قول دشمن پیمان دوست بشکستی
ببین که از که بریدی و با که پیوستی
حلال داشت عراقی نبید و شربش را
ولیک کفت حرامست باده و مستی
خلاف کرد حجازی و گفت هر دو یکیست
حلال دادن می ازین اختلاف تا هستی
سرم خوش است برآنم که از سر مستی
سری بر آورم از جیب و زاستین دستی
هوای سرکشی و لاف عاشقی حاشا
که سیل ره نبرد جز بجانب پستی
جمال روی تو راز دل منست مگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.