تا از بر چشم آن جوان رفت
بینائی چشم ما از آن رفت
رفتم که از آن کناره گیرم
هر چیز که بود از میٰان رفت
دل رفت که دوست کام گردد
بیچاره بکام دشمنان رفت
از ذوق سمٰاع در خروشم
تا نام که باز بر زبان رفت
ای از همه مانده بر سر هیچ
جهدی جهدی که کاروان رفت
خود را به کنار خود ندیدیم
تا از که حدیث در میان رفت
اندیشه کجا رسد به کنهش
بر چرخ کسی به نردبان رفت؟
دیگر ز ندامتم چه حاصل
اکنون که چو تیرم از کمان رفت
تعیین قدر نمیتوان کرد
از تیر قضا کجٰا توان رفت
از کشتن من زیان چه داری؟
حرفیست که در میان، زیان رفت
چون رفت ز بام سوی خلوت
گوئی تو که ماه ز آسمٰان رفت
شد خاک رضی بر آستانش
رفته رفته بر آسمٰان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرت و از دست رفتن میپردازد. او از دوری محبوب و بینایی خود سخن میگوید و بیان میکند که تمامی امیدها و احساسات او از میان رفتهاند. شاعر در جستجوی آرامش و نزدیکی به محبوب است، اما متوجه میشود که همه چیز به پایان رسیده و از او دور شده است. همچنین، او به تأمل در مورد سرنوشت و قضا و قدر میپردازد و میپرسد که از یادآوری گذشته چه حاصل است. او احساس تنهایی و ناامیدی میکند و به نوعی به جدایی و فراق اشاره دارد، به طوری که تمام زیباییها و دلخوشیها از زندگیاش رفتهاند.
در نهایت، شاعر با یادآوری محبوبی که مانند ماه از آسمان رفته است، به این نکته میرسد که تمامی چیزها به نوعی زوال و دوری دچار شدهاند و احساس میکند که از دست رفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که آن جوان از کنار ما رفت، روشنایی چشم ما هم به خاطر او از دست رفت.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم هر چیزی را که باعث دردسر یا ناراحتیام میشود، ترک کنم و از آن دور شوم، اما همه آن چیزها از بین رفتند.
هوش مصنوعی: دل به امید رسیدن به دوست رفت، اما در نهایت بیچاره و در خدمت خواستههای دشمنان قرار گرفت.
هوش مصنوعی: از شوق و لذت شنیدن موسیقی در حال شادی و شور هستم، تا جایی که نامی که بر زبان میآورم، حالت خاصی به من میدهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در میان همه، تنها در اینجا ماندهای، هر تلاشی که کنی، فایدهای نخواهد داشت؛ چرا که کاروان (زندگی یا فرصتها) از پیش رفته است.
هوش مصنوعی: ما هرگز نتوانستیم خود را در کنار خود ببینیم، تا این که داستان به کجا میرسد.
هوش مصنوعی: اندیشه نمیتواند به عمق و حقیقت آن برسد، مانند فردی که با نردبان به آسمان میرود، اما نمیتواند به انتهای آن دست یابد.
هوش مصنوعی: دیگر از پشیمانی من چه فایدهای دارد وقتی که مثل تیر از کمان رها شدم و به کسی بازنمیگردم؟
هوش مصنوعی: نمیتوانیم سرنوشت خود را از پیش تعیین کنیم و نمیدانیم که در آینده به کجا خواهیم رفت.
هوش مصنوعی: اگر من را بکشید، چه ضرری برایتان دارد؟ این فقط یک گفتگوست و در نهایت، هیچ زیانی برای شما به همراه نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که او از بام به سوی مکان خلوت میرود، به نظر میرسد که ماه از آسمان رفته است.
هوش مصنوعی: خاک رضی به تدریج به آسمان صعود کرد و به آنجا رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیربها سخن به جان رفت
هر دل که ز عشق بی نشان رفت
در پردهٔ نیستی نهان رفت
از هستی خویش پاک بگریز
کین راه به نیستی توان رفت
تا تو نکنی ز خود کرانه
[...]
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
[...]
کافسوس که تن بماند و جان رفت
از دل صبر و ز تن توان رفت
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.