رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶ روزگاری بود امیدم که یارم میکشد وه که اکنون حسرت آن روزگارم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از گذشتهای صحبت میکند که در آن امیدوار بوده و عشقش او را به جلو میبرده. اما حالا حسرت آن روزهای خوش را میخورد و رنج میکشد.
هوش مصنوعی: در گذشته زمانی بود که امیدوار بودم عشق من به من توجه کند، اما اکنون تنها حسرت آن روزهای خوش به دلم مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نمیگویم که جور روزگارم میکشد
طعنه بدخواه و بدعهدی یارم میکشد
دور از او بیطاقتی باشد که روزی چند بار
محنت و دردی و داغ انتظارم میکشد
من نهانی عشق ورزم با دل آن تندخو
[...]
گر برون میآید، آن بیرحم، زارم میکشد
ور نمیآید، به درد انتظارم میکشد
گر، معاذ الله، نباشد دولت دیدار او
محنت هجران به اندک روزگارم میکشد
ای که گویی: بر سر آن کوی خواهی کشته شد
[...]
غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد
میکشد صد بار هر ساعت من بد روز را
من نمیدانم که روزی چند بارم میکشد
گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار
[...]
زخم گل آب از نوای آبدارم میکشد
شور بلبل خجلت از جوش بهارم میکشد
از مروت نیست مجنون مرا عاقل شدن
در سر هر کوچه طفلی انتظارم میکشد
گرچه دامن بر ثمر چون سرو و بید افشاندهام
[...]
یار بهر خاطر اغیار زارم میکشد
من به این خوش میکنم خاطر، که یارم میکشد
وعدهٔ وصلم به محشر میدهد، در زیر تیغ؛
میکشد، اما ز لطف امیدوارم میکشد
در قفس داغ فراق گل، جگر میسوزدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.