گنجور

 
رفیق اصفهانی

با غیر یار ترسم اگر یار من شود

پیمانه نوش گردد و پیمان شکن شود

گر رفته رفته می شود آن نازنین چنین

بی شک بلا و فتنه ی هر مرد و زن شود

یارب روا مدار که از جور محتسب

دارالسرور میکده بیت الحزن شود

با مدعی ترا به سخن هر که دید گفت

حیف از پری که هم نفس اهرمن شود

قدر رفیق عزیز نداند هزار حیف

آن گل که عنقریب قرین زغن شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode