آنکه از عار به یاران نشود یار اینست
وانکه دارد ز من و یاری من عار اینست
آن جفاکار که کارش ز جفاکاری نیست
جز جفاکاری یاران وفادار اینست
آن ستمکار که از تیغ ستم می ریزد
خون یار از پی دلجویی اغیار اینست
آن شکر لب که چو فرهاد مدامم دارد
تلخکام از لب شیرین شکربار اینست
دل بیمار مرا از لب شکربارت
شربتی ده که دوای دل بیمار اینست
گفت از سینه فغان من و دل هرکه شنید
در قفس ناله ی مرغان گرفتار اینست
ز اشک خونین خبر حال دلم پرس، رفیق
که ز حال دل خون گشته خبردار اینست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.