گنجور

 
رفیق اصفهانی

جور با ما می کنی تا می کنی

با که کردی آنچه با ما می کنی

با رقیبان می به مینا می کنی

خون دل در ساغر ما می کنی

می نمایی روی و پنهان می شوی

می بری دل را و حاشا می کنی

وعده ی قتلم به فردا تا به چند

می کن امروز آنچه فردا می کنی

می نشینی چشم بر چشم کسان

چشمه ی چشمم چو دریا می کنی

پیرم اما گر بجوئی در جهان

همچو من کم بنده پیدا می کنی

کس نمی جوید دلی بهر خدا

تا بکی ای دل خدایا می کنی

می گزینی هجر بر وصل ای رفیق

ترک یاران را چه یارا می کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode