از آن در سینه از من کینه داری
که مهر دیگری در سینه داری
ز غیر من نمی دانم چه دیدی
که با او مهر و با من کینه داری
اگر نه عاشق رخسار خویشی
چرا دایم به کف آیینه داری
غم دیرین خورم تا چند ساقی
بیاور گر می دیرینه داری
بده می شنبه و آدینه تا چند
حساب شنبه و آدینه داری
چه حاصل گر نداری نقد عرفان
ز گوهر گر دوصد گنجینه داری
رفیق آخر روی عریان ز عالم
اگر اطلس اگر پشمینه داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بوی شفقتی در سینه داری
نه حق صحبت دیرینه داری
یکی جوهر درون سینه داری
چو ایشان نیز تو گنجینه داری
تو مهر دیگری در سینه داری
که با من بیگناه این کینه داری
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
نصیحت گوش کن کـاین در بسی به
از آن گوهر که در گنجینه داری
ولیکن کی نمایی رخ به رندان
[...]
کند روی تو را آیینه داری
به بخشش زانچه در گنجینه داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.