دقیقه فهم و ادا دان و نکته دان شده ای
چنانکه خواست دل من تو آنچنان شده ای
نمی توان ز تو شد خوبتر به حسن که تو
به حسن خوبتر از هرچه می توان شده ای
کسی که نیست ازو خوبتر به شهر کسی
چو خوب می نگرم خوبتر از آن شده ای
از آن بجان و دلت دوستم که از دل و جان
به غیر دشمن جان گشته خصم جان شده ای
به کام من شده ای سخت سرگران با غیر
برغم غیر به من خوب مهربان شده ای
برابری نتوانی به ماه من ای ماه
تو همچو او نشوی گر بر آسمان شده ای
اگر نه ای تو پریرو چرا ز رفیق
ربوده ای دل و از دیده اش نهان شده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر نه بستهٔ این بیهنر جهان شدهای
چرا که همچو جهان از هنر جهان شدهای؟
تن تو را به مثل مادر است سفله جهان
تو همچو مادر بدخو چنین ازان شدهای
چرا که مادر پیر تو ناتوان نشده است
[...]
چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای
کجا بدی و به بزم که میهمان شده ای
به مو چوسنبلی از رو چو گل ز قدچون سرو
زفرق تا به قدم رشک گلستان شده ای
کنون فزون هوس صحبت است با تومرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.